آنکه سر کسی را بشکند، چیزی که سر را بشکند، کنایه از طرز تقسیم چیزی میان گروهی که به هرکس حصه و بهره ای برسد سرشکن کردن: کنایه از پولی یا جنسی را میان جماعتی تقسیم کردن که هر کدام حصه ای ببرند، پول یا چیز دیگر را به همین طریق از جماعتی دریافت و جمع آوری کردن
آنکه سر کسی را بشکند، چیزی که سر را بشکند، کنایه از طرز تقسیم چیزی میان گروهی که به هرکس حصه و بهره ای برسد سرشکن کردن: کنایه از پولی یا جنسی را میان جماعتی تقسیم کردن که هر کدام حصه ای ببرند، پول یا چیز دیگر را به همین طریق از جماعتی دریافت و جمع آوری کردن
رئیس فوج. (آنندراج). سپهبد. سپهسالار. (صحاح الفرس) : و یک هزار سوار مردان معروف همه اصفهبدان و سراهنگان سرلشکر جدا کرد. (فارسنامۀ ابن البلخی). و سرلشکر عرب سعد بوده و سپهسالارشان یکی بود نام او جریر بن عبداﷲ البجلی. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 112) ، مهتر. رئیس: غیر پیر استاد و سرلشکر مباد پیر گردون نی ولی پیر رشاد. مولوی. ، پیش آهنگ که پیش برآید: سرلشکر هر فتنه که آید ز پی جان تازان ز ره عرصۀ جولان تو آید. وحشی (از آنندراج). ، درجه ای در ارتش، بالاتر از سرتیپی و پائین تر از سپهبدی
رئیس فوج. (آنندراج). سپهبد. سپهسالار. (صحاح الفرس) : و یک هزار سوار مردان معروف همه اصفهبدان و سراهنگان سرلشکر جدا کرد. (فارسنامۀ ابن البلخی). و سرلشکر عرب سعد بوده و سپهسالارشان یکی بود نام او جریر بن عبداﷲ البجلی. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 112) ، مهتر. رئیس: غیر پیر استاد و سرلشکر مباد پیر گردون نی ولی پیر رشاد. مولوی. ، پیش آهنگ که پیش برآید: سرلشکر هر فتنه که آید ز پی جان تازان ز ره عرصۀ جولان تو آید. وحشی (از آنندراج). ، درجه ای در ارتش، بالاتر از سرتیپی و پائین تر از سپهبدی
نوعی از گیاه رمث است، بار آن همچودو طبق بر هم نهاده و در آن نخستین کرمکی سپید پیداگردد و سپس کنه شود. قراشمه به ضم و فتح یکی آن. (از منتهی الارب). در اقرب الموارد قراشم است، کرمکی سپید که پس از چندی شبیه به کنه میگردد وتولید میشود در نوعی از گیاه رمث. (ناظم الاطباء)
نوعی از گیاه رمث است، بارِ آن همچودو طبق بر هم نهاده و در آن نخستین کرمکی سپید پیداگردد و سپس کنه شود. قراشمه به ضم و فتح یکی آن. (از منتهی الارب). در اقرب الموارد قراشم است، کرمکی سپید که پس از چندی شبیه به کنه میگردد وتولید میشود در نوعی از گیاه رمث. (ناظم الاطباء)
ماده ای که از جوشاندن استخوان و غضروف و پوست بعضی از حیوانات از قبیل گاو و ماهی بدست میاید، پس از خشک شدن رنگش زرد یا تیره میشود هر گاه آن را در آب بجوشانند حل میشود و برای چسبانیدن چوب و تخته بکار میرود
ماده ای که از جوشاندن استخوان و غضروف و پوست بعضی از حیوانات از قبیل گاو و ماهی بدست میاید، پس از خشک شدن رنگش زرد یا تیره میشود هر گاه آن را در آب بجوشانند حل میشود و برای چسبانیدن چوب و تخته بکار میرود