- سرائیدن
- نغمه کردن و سرود گفتن
معنی سرائیدن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
گفتن، لائیدن
آراستن
سراینده سروده سرایش) آواز خواندن تغنی کردن سراییدن، ساختن سرود و شعر
سرود خواندن، آواز خواندن، شعر خواندن، شعر گفتن
استفراغ کردن
وحشت کردن
زایل وپاک کردن رنگ، صیقلی نمودن، زدودن
گذاشتن هشتن
سخن گفتن گفتن، کلام بی معنی گفتن سخن نادرست گفتن، آواز کردن
پاره کردن چاک دادن دریدن شکافتن
منکسر کردن، انکسار، منتشرکردن
احترام گذاشتن
آراستن
استراحت کردن آسودن، قرار یافتن سکون یافتن، خفتن خوابیدن، از جوش و غلیان باز ایستادن فرو نشستن کف، صبر کردن شکیبا شدن، مطمئن شدن اطمینان یافتن، منزل کردن جای گرفتن، نشستن آشوب رفع شدن فتنه
آسودن
چیزی را بدست کسی دادن تسلیم کردن، کسی را بجایی یا نزد کسی بردن، چیزی را بچیزی متصل کردن، ابلاغ کردن خبر یا پیامی، پروراندن بالغ کردن
علف خورانیدن بحیوانات گردش دادن حیوانات علفخوار در علفزارها تا چرا کنند
از روی ناز و وقار راه رفتن
خراش دادن
تراوش کردن
صدا کردن در شکافتن
خراشیدن و پاک کردن
ساختن و آراستن و زینت دادن
ترواش کردن
ستودن ستایش کردن
چیزی از کسی گرفتن ستدن
پریشان کردن، پراکندن
پرواز دادن طیور پرانیدن اطاره، پرتاب کردن افکندن انداختن: بشقاب را پراند توی حیاط، سخن درشت و بیجا گفتن: متلک پراندن، لاف زدن و مبالغه در مدح کسی تعریف بیجا کردن، در نهان با مرد آمیختن (زن) تک پراندن تک پرانی
سرد کردن چیزهای گرم
حدس زدن
پختن پزیدن
حاضرآمدن، به انتها رسیدن مدت
نافرمانی کردن