نغمه. (غیاث). نغمه کردن و سرود گفتن. (آنندراج). ترنم. (مجمل اللغه) (دهار). تغنیه. (مجمل اللغه). تغنی. (مجمل اللغه) (المصادرزوزنی). معروف است و در کلیسای قدیم قسمتی از عبادات الهیه محسوب بود و در تمام اوقات نمایندۀ شادی و خوشحالی بوده و هست. (قاموس کتاب مقدس) : همانگاه طنبور در بر گرفت سرائیدن از کام دل درگرفت. فردوسی. بدو گفت اکنون که چندین سخن سرائید برنا و مرد کهن. فردوسی. الا تا درآیند طوطی و شارک الا تا سرایند قمری و ساری. زینتی. چون سرائیدن بلبل که خوش آمد در باغ لیکن آن سوز ندارد که بود در قفسی. سعدی. رجوع به سراییدن شود. ، خواندن: بینی آن رود نوازیدن با چندین کبر بینی آن شعر سرائیدن با چندین ناز. فرخی. ، مدح کردن: خواهم که بدانم که مر این بی خردان را طاعت ز چه معنی و ز بهر چه سرائید. ناصرخسرو. رجوع به سراییدن شود