مقابل سرانجام. چیزی که به آن شروع چیزی واقع شود، و با لفظ کردن و زدن مستعمل است. (آنندراج از بهار عجم) : ای نام تو بهترین سرآغاز بی نام تو نامه کی کنم باز. نظامی. چو برقع ز روی سخن برفکند سرآغاز آن از دعا درفکند. نظامی. کف صیتش سرآغاز شهی وختم سلطانی بنام نامی ختمی پناهی شاه بطحی زد. زلالی (از آنندراج). حبیبی کو بود محبوب دلها سرآغاز بهار و آب و گلها. زلالی (از آنندراج). - سرآغاز کردن،شروع کردن. آغاز نمودن: نخستین گره کز سخن باز کرد سخن را بچربی سرآغاز کرد. نظامی. چو شاه این سخن را سرآغازکرد چنان گنج سربسته را باز کرد. نظامی
مقابل سرانجام. چیزی که به آن شروع چیزی واقع شود، و با لفظ کردن و زدن مستعمل است. (آنندراج از بهار عجم) : ای نام تو بهترین سرآغاز بی نام تو نامه کی کنم باز. نظامی. چو برقع ز روی سخن برفکند سرآغاز آن از دعا درفکند. نظامی. کف صیتش سرآغاز شهی وختم سلطانی بنام نامی ختمی پناهی شاه بطحی زد. زلالی (از آنندراج). حبیبی کو بود محبوب دلها سرآغاز بهار و آب و گِلها. زلالی (از آنندراج). - سرآغاز کردن،شروع کردن. آغاز نمودن: نخستین گره کز سخن باز کرد سخن را بچربی سرآغاز کرد. نظامی. چو شاه این سخن را سرآغازکرد چنان گنج سربسته را باز کرد. نظامی
یوغ، و آن چوبی باشد که بر گردن گاو نهند و چوب گاوآهن را بدان بسته زمین را شیار کنند، و بعضی با جیم فارسی آورده و گفته اند چوبی است که گاوآهن را بر آن نصب کنند، و بعربی عضم گویند. (برهان) (آنندراج) (جهانگیری)
یوغ، و آن چوبی باشد که بر گردن گاو نهند و چوب گاوآهن را بدان بسته زمین را شیار کنند، و بعضی با جیم فارسی آورده و گفته اند چوبی است که گاوآهن را بر آن نصب کنند، و بعربی عضم گویند. (برهان) (آنندراج) (جهانگیری)