جدول جو
جدول جو

معنی سرآماس - جستجوی لغت در جدول جو

سرآماس
(سَ)
کنایه از تکبر و غروری. (گنجینۀ گنجوی) :
سیه ماری افسون گرگی در او
سرآماسی از سر بزرگی در او.
نظامی
لغت نامه دهخدا
سرآماس
کنایه از تکبر و غروری
تصویری از سرآماس
تصویر سرآماس
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ارتماس
تصویر ارتماس
سراپا فرو رفتن در آب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سردماغ
تصویر سردماغ
سر حال، بانشاط
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرشناس
تصویر سرشناس
معروف، مشهور، کسی که بیشتر مردم او را بشناسند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرآغاز
تصویر سرآغاز
دیباچه، مقدمه، هرچه که با آن چیزی شروع شود
فرهنگ فارسی عمید
(سَ)
مقابل سرانجام. چیزی که به آن شروع چیزی واقع شود، و با لفظ کردن و زدن مستعمل است. (آنندراج از بهار عجم) :
ای نام تو بهترین سرآغاز
بی نام تو نامه کی کنم باز.
نظامی.
چو برقع ز روی سخن برفکند
سرآغاز آن از دعا درفکند.
نظامی.
کف صیتش سرآغاز شهی وختم سلطانی
بنام نامی ختمی پناهی شاه بطحی زد.
زلالی (از آنندراج).
حبیبی کو بود محبوب دلها
سرآغاز بهار و آب و گلها.
زلالی (از آنندراج).
- سرآغاز کردن،شروع کردن. آغاز نمودن:
نخستین گره کز سخن باز کرد
سخن را بچربی سرآغاز کرد.
نظامی.
چو شاه این سخن را سرآغازکرد
چنان گنج سربسته را باز کرد.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(سَ تُ)
بمعنی سرآغوج و آن کیسۀ درازی باشد که زنان گیسوی خود را در آن گذارند و به عربی صقاع خوانند. (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(قُ قُ)
یکی از امیران خاندان معنی لبنان و پدر فخرالدین دوم است. وی به سال 1585 میلادی وفات یافت. (ذیل المنجد)
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
معروف. مشهور:
ای ز آسمان بصد درجه سرشناس تر
سرّ دقایق ازلت از برآمده.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(وُ)
به آب فروشدن. (منتهی الارب). فروشدن در آب. اغتماس. انغماس. غمس. در آب غوطه خوردن
لغت نامه دهخدا
(سَ)
یوغ، و آن چوبی باشد که بر گردن گاو نهند و چوب گاوآهن را بدان بسته زمین را شیار کنند، و بعضی با جیم فارسی آورده و گفته اند چوبی است که گاوآهن را بر آن نصب کنند، و بعربی عضم گویند. (برهان) (آنندراج) (جهانگیری)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سرشمار
تصویر سرشمار
آنکه افراد را شماره کند، مالیات سرانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرشناس
تصویر سرشناس
مشهور، معروف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرآغاز
تصویر سرآغاز
مقدمه، شروع چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گریماس
تصویر گریماس
فرانسوی دهن کجی ریختک خم آژنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرآمدن
تصویر سرآمدن
به آخر رسیدن، متقضی شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سردماغ
تصویر سردماغ
سردماغ سرخوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارماس
تصویر ارماس
جمع رمس، گو رها
فرهنگ لغت هوشیار
آبفرویی به آب فروشدن سربه زیرآب فروبردن به آب فرو شدن فرو شدن در آب در آب غوطه خوردن به یک باره در آب فرو شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سردماغ
تصویر سردماغ
((~. دِ یا دَ))
بانشاط، شادمان، سرحال
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سرشناس
تصویر سرشناس
((~. ش))
معروف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سرآمدن
تصویر سرآمدن
((~. مَ دَ))
به پایان رسیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سرآزاد
تصویر سرآزاد
نجات یافته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سرآغاز
تصویر سرآغاز
دیباچه، مقدمه، هرچه با آن چیزی شروع شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ارتماس
تصویر ارتماس
((اِ تِ))
به آب فرو شدن، در آب غوطه خوردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سرآغاز
تصویر سرآغاز
اوایل، منشاء
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پرماس
تصویر پرماس
تماس
فرهنگ واژه فارسی سره
اسمی، بنام، شهره، شهیر، مبرز، مشهور، معروف، نام آور، نامدار، نامور، نامی
متضاد: گمنام
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بانشاط، خوشحال، سرحال، سرخوش، شاد
متضاد: افسرده، بی دل ودماغ
فرهنگ واژه مترادف متضاد
دیباچه، مقدمه
متضاد: اختتام، پایان، خاتمه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
قسمت بالای مرز، مرز بالایی زمین
فرهنگ گویش مازندرانی
ناراحت، غمگین، دلخواه
فرهنگ گویش مازندرانی
به نهایت رسیدن، تمام شدن، سر آمدن
فرهنگ گویش مازندرانی
ترکیب ماست و سیر خرد یا رنده شده
فرهنگ گویش مازندرانی