جدول جو
جدول جو

معنی سخود - جستجوی لغت در جدول جو

سخود(سَ)
شباب سخود، جوانی خوش با ناز و نعمت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
سخود
جوانی خوش
تصویری از سخود
تصویر سخود
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سجود
تصویر سجود
پیشانی بر زمین گذاشتن برای عبادت یا اظهار فروتنی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرخود
تصویر سرخود
خودسر، خودرای، آزاد و رها
سرخود کار کردن: کنایه از به میل خود و از پیش خود و بدون دستور کار کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرود
تصویر سرود
نغمه، آواز، در موسیقی آواز طرب انگیز یا هیجان آمیز که چند تن با هم به یک آهنگ بخوانند، در موسیقی سازی زهی و آرشه ای با دستۀ کوتاه و کاسۀ دوتایی بزرگ و کوچک که اغلب در سیستان و بلوچستان و پاکستان نواخته می شود، قیچک
سرود ملی: در موسیقی سرود رسمی یک کشور که حاکی از وطن دوستی و غرور و افتخارات مردم آن کشور است
فرهنگ فارسی عمید
از دانه های خوراکی که گرد و کوچک است و به صورت پخته شده مصرف می شود، بوتۀ این دانه که کوتاه و دارای شاخه های نازک، برگ های ریز و گل های سفید می باشد، واحد اندازه گیری وزن معادل یک بیست و چهارم مثقال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سعود
تصویر سعود
مبارک شدن، خجسته شدن، نیک بخت شدن، جمع سعد، سعد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سخون
تصویر سخون
سخن، آنچه گفته شود، کلام، قول، نطق، بیان، گفتار برای مثال بودنی بود می بیار اکنون / رطل پر کن مگوی بیش سخون (رودکی - ۵۴۶)
فرهنگ فارسی عمید
(سُ)
بمعنی سخن که کلام باشد. (برهان) (آنندراج) (غیاث) :
بودنی بود می بیار اکنون
رطل پر کن مگوی بیش سخون.
رودکی.
ترسم کآن وهم تیزخیزت روزی
وهم همه هندوان بسوزد بسخون.
دقیقی
لغت نامه دهخدا
(سَخْ وی ی)
منسوب است به سخا که دهی است در پائین ارض مصر. (الانساب سمعانی). رجوع به سخا شود
لغت نامه دهخدا
(سَخْ)
دهی است از دهستان پشتکوه بخش نیر شهرستان یزد واقع در 25 هزارگزی شمال باختری نیر. ناحیه ای است کوهستانی، هوای آن معتدل است. 366 تن سکنه دارد. آب آن ازقنات و رودخانه تأمین میشود. محصول آنجا غلات، نخود، بادام، گردو، توت، انگور و سیب زمینی است. اهالی بکشاورزی گذران میکنند. صنایع دستی زنان کرباس بافی است. دبستان دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(سُ)
مرد تیزفهم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) : رجل سخدود، حدید. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
گوش داشتن بسوی کسی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
دوتا شدن شاخۀ درخت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد)
لغت نامه دهخدا
(بِ خوَدْ / خُدْ)
بخویش. بخویشتن. (ناظم الاطباء). بنفسه. بذاته. (دانشنامۀ علائی ص 117). به اختیار:
من بخود نامدم اینجا که بخود بازروم
آنکه آورد مرا بازبرد در وطنم.
(منسوب به مولوی).
- بخود گرم بودن، خودپسند و خودرأی بودن. (آنندراج) :
آفتاب ار گویدت من با تو می مانم مرنج
چون بخود گرم است خود را می ستاید آفتاب.
کمال خجند (از آنندراج).
- بخود نبودن، از خود بی خبر بودن. (آنندراج) :
چو گفتیم که برو پیشت آورم از شوق
بخود نبودم و این فهم کردم از سخنت.
شهیدی قمی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
شوربای گرم کرده. (منتهی الارب) (آنندراج). خوردنی دیگرباره و گرم کرده. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سهود
تصویر سهود
ریدک ریتک نوجوان
فرهنگ لغت هوشیار
آواز نشاط انگیز یا مهیج (انسان پرنده) نغمه، شعر آهنگدار دارای جنبه حماسی ملی وطنی. یا سرود پارسی. یکی از آهنگهای موسیقی قدیم. یا سرود شاهنشاهی. سرود حاکی از ستایش شاه. یا سرود ماورا النهری. یکی از آهنگهای موسیقی قدیم. یا سرود ملی. سرود رسمی یک کشور و آن حاکی از روحیه تاریخ و سنن آن کشور است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بخود
تصویر بخود
بخویش، خویشتن، باختیار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رخود
تصویر رخود
نرم استخوان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سجود
تصویر سجود
سر بزمین نهادن و فروتنی نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
شوربای گرم کرده خوراک گرم کرده سخن: بودنی بود می بیارا اکنون رطل پر کن مگوی بیش سخون. (رودکی 1107)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سخوط
تصویر سخوط
پلید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرخود
تصویر سرخود
خودسر و خود مختار و مستقل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سدود
تصویر سدود
جمع سد، ابرهای سیاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سفود
تصویر سفود
سیخ بابزن
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی است ازتیره سبزی آساها (پروانه واران) وازدسته پیچی هاکه یکساله است وارتفاع بوته هایش درحدود 50 سانتی متر است. این گیاه دارای گونه های مختلف است. دانه های رسیده اش درغذامصرف میشودو دانه های برشته شده اش بنام نخودچی ببازار عرضه میشود ویکی ازاقسام آجیلهاست. دانه های نارس آن رابنام نخودسبزببازارعرضه میکنند. ساقه هاوبرگهای تازه وخشک این گیاه علوفه خوبی برای دام هااست، واحدی است برای وزن وآن 24، 1 مثقال است. طبق قانون مصوب 1304 ه. ش 10 نخود (یا 2 درهم) 2 گرم. یاترکیبات: فال نخود. یانخودالوند. یکی ازگونه های زر آوندکه آنرازرآوندگردنیزگویند. یانخوددرختی درختچه ایستازتیره سبزی آساهاکه میوه هایی شبیه نخودداردشجره البزله. یانخودسیاه پی نخودسیاه فرستادن، یانخودفرنگی. نوعی نخودکه درعهدناصرالدین شاه ازاروپابایران واردوکشت شد، یاپی نخودسیاه فرستادن، کسی رادک کردن زحمت کسی راکم کردن واورا ببهانه ای ازمجلس بیرون فرستادن برای گفتن حرفی یاکردن کاری که بایدازاوپنهان بماند (وجه تسمیه بمناسبت کمیابی نخودسیاه است) یانخودهرآش (همه آشی) بودن، فضول بودن ودرکارهرکس مداخله کردن، هرجاکه کاری باشدحاضربودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سنود
تصویر سنود
پشت باز نهادن، برآمدن برکوه، نزدیک پنجاه رسیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سعود
تصویر سعود
جمع سعد، همایونان، ناهید، زاوش، تیز، دبیرسپهر، تیر ماه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سمود
تصویر سمود
سر در واشتن از تکبر و نخوت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نخود
تصویر نخود
((نُ خُ))
گیاهی است از تیره سبزی آساها (پروانه واران) و از دسته پیچی ها و یکساله. این گیاه دارای گونه های مختلف است. دانه های رسیده اش مصرف غذایی دارد، واحدی است برای وزن
دنبال نخود سیاه فرستادن: کنایه از کسی را به بهانه ای از مجلس دور کردن، سرکار گذاشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سعود
تصویر سعود
((سُ))
خوشبخت شدن، مبارک شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سرود
تصویر سرود
((سُ))
آواز نشاط انگیز یا مهیج، شعر حماسی که با آهنگ خوانده شود، آواز یا نغمه طرب انگیز که چند تن با هم و با یک آهنگ بخوانند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سجود
تصویر سجود
((سُ))
سجده کردن، پرستش، پیشانی بر زمین گذاشتن برای عبادت یا اظهار فروتنی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سخون
تصویر سخون
((سُ خُ))
سخن
فرهنگ فارسی معین