شهرکی است در بیابان شام بین تدمر و عرض و ارک و قومی از عرب دراین مکان سکونت دارند. و حد آن ارک و عرض است. (معجم البلدان). در شام بشمال شرقی تدمر است. (دمشقی)
شهرکی است در بیابان شام بین تدمر و عرض و ارک و قومی از عرب دراین مکان سکونت دارند. و حد آن ارک و عرض است. (معجم البلدان). در شام بشمال شرقی تدمر است. (دمشقی)
تب یا گرمی یا زیادت گرمی. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد) ، سخنهالعین، گرمی چشم و آن عبارت از غم و حزن است. (منتهی الارب). خلاف قرهالعین که مراد از شادی و سرور است. (آنندراج)
تب یا گرمی یا زیادت گرمی. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد) ، سُخْنهالعین، گرمی چشم و آن عبارت از غم و حزن است. (منتهی الارب). خلاف قرهالعین که مراد از شادی و سرور است. (آنندراج)
راه و شکاف میان دیوار، سوراخ، کنایه از عیب و نقص، فساد رخنه افکندن: در چیزی ایجاد رخنه و شکاف کردن، کنایه از اختلاف و نفاق و جدایی میان دیگران انداختن رخنه کردن: شکافتن، سوراخ کردن، نفوذ کردن
راه و شکاف میان دیوار، سوراخ، کنایه از عیب و نقص، فساد رخنه افکندن: در چیزی ایجاد رخنه و شکاف کردن، کنایه از اختلاف و نفاق و جدایی میان دیگران انداختن رخنه کردن: شکافتن، سوراخ کردن، نفوذ کردن
دیگ آب گرم کن که به ’تور’ ماند. (از منتهی الارب). کتری (کتلی) و ظرفی شبیه به آفتابه که در آن آب گرم کنند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ج، مساخن. (ناظم الاطباء)
دیگ آب گرم کن که به ’تور’ ماند. (از منتهی الارب). کتری (کتلی) و ظرفی شبیه به آفتابه که در آن آب گرم کنند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ج، مَساخن. (ناظم الاطباء)
فرمانبردار، بیگار کسی که او را به بیگاری (کار بی مزد) گرفته باشند، خریش خنده خریش کسی که او را دست انداخته و ریشخند کنند مجرگ بیگارگیر، ریشخندگر افسوسگر مطیع فرمانبردار، مقهور زیردست، کسی که مورد ریشخند واقع شود مسخره، کسی که بکار بیمزد و مواجب گمارده شود، ستور یا کشتی که بار و بنه شاه را مفت و بدون پرداخت کرایه حمل کند، زیر دست، کار بیمزد و اجرت، تمسخر لاغ فسوس
فرمانبردار، بیگار کسی که او را به بیگاری (کار بی مزد) گرفته باشند، خریش خنده خریش کسی که او را دست انداخته و ریشخند کنند مجرگ بیگارگیر، ریشخندگر افسوسگر مطیع فرمانبردار، مقهور زیردست، کسی که مورد ریشخند واقع شود مسخره، کسی که بکار بیمزد و مواجب گمارده شود، ستور یا کشتی که بار و بنه شاه را مفت و بدون پرداخت کرایه حمل کند، زیر دست، کار بیمزد و اجرت، تمسخر لاغ فسوس