جدول جو
جدول جو

معنی سخم - جستجوی لغت در جدول جو

سخم
(سَخَ)
سیاهی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
سخم
سیاهی، کینه بد خواهی
تصویری از سخم
تصویر سخم
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سام
تصویر سام
(دخترانه و پسرانه)
داستان خوشایند، حدیث خوش، سوگند، پیمان، سیه چرده، جد رستم در شاهنامه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سلم
تصویر سلم
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام بزرگترین پسر پیشدادی
فرهنگ نامهای ایرانی
(سَ)
زمین که خاک آن نرم و درشت بهم آمیخته باشد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(سُ مَ)
کینه. (منتهی الارب). حقد. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، سیاهی. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
دزی در ذیل قوامیس عرب این کلمه را بمعانی زیر آورده است: کثیف کردن. لکه کردن. گل آلود کردن (مثلاً لباس و کفش را). کاری را ضخیم و کلفت و بدترکیب درست کردن. کتاب و تألیفی را به صورت کثیف و ضخیم و نامطلوب ترتیب دادن. بد ترتیب دادن. چیزی را خراب کردن و بد تعمیر کردن. خراب کردن. ضایع کردن. فاسد کردن. (دزی ج 1 ص 63)
لغت نامه دهخدا
(اَ خَ)
سیاه. (منتهی الارب). تیره. اسحم، جمع واژۀ اساده
لغت نامه دهخدا
(اِ طِ)
کینه گرفتن بر کسی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تغضب. (متن اللغه). تحقد. (اقرب الموارد). کینه و خشم گرفتن بر کسی. (از المنجد) ، روی را سیاه کردن. (از متن اللغه). و رجوع به تسخین و تسحیم شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تخم
تصویر تخم
دانه، تخم درخت و غله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سام
تصویر سام
ورم، آماس و نیز بمعنی آتش و پدر زال هم بدین اسم معروف بوده است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خسم
تصویر خسم
جراحت، ریش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دخم
تصویر دخم
دخمه، مقبره، سردابه که مرده را در آن جای دهند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سخت
تصویر سخت
دشوار، سفت، خسیس
فرهنگ لغت هوشیار
شیر ستبر شیر دفزک، مهربانی، دوستی، نرمی، لاشخوار کرکس از پرندگان بازی با کودک، نرماندن نرم گردانیدن، آسان کردن سخن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سخب
تصویر سخب
جمع سخاب، گلوبند ها بانگ فریاد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سخام
تصویر سخام
سیاهی دیگ، ذغال انگشت، می گوارا، جامه ترمینه، موی سیاه
فرهنگ لغت هوشیار
بخشش داشتن کرم داشتن، بخشش کرم، آسان بودن انفاق اموال و غیره بر شخص تا چنانکه باید و شاید بمصب استحقاق رساند
فرهنگ لغت هوشیار
جراحتی که بوسیله آلات جاریه یا ناخن و دندان و مانند آن بهم رسد، ریش، نشان وارد کردن تیغ و تیر و مانند آن که بر بدن باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سحم
تصویر سحم
سیاهی، آهن پتک ها پتک ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بخم
تصویر بخم
منحنی، خمیده، خم دار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخم
تصویر اخم
چینهای ابرو و پیشانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسخم
تصویر اسخم
سیاه و تیره تیروش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سخمه
تصویر سخمه
سیاهی، کینه، خشم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ستم
تصویر ستم
ظلم، جور
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سیم
تصویر سیم
نقره
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سوم
تصویر سوم
ثالثا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سلم
تصویر سلم
لوح
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سخن
تصویر سخن
خطاب، حرف، کلام
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سدم
تصویر سدم
سانتی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سخی
تصویر سخی
راد، دست و دل باز، فراخ دست
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سهم
تصویر سهم
بهره، بخش، دانگ
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از زخم
تصویر زخم
جرح
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تخم
تصویر تخم
بذر
فرهنگ واژه فارسی سره
از توابع دهستان بندپی بابل
فرهنگ گویش مازندرانی