دزی در ذیل قوامیس عرب این کلمه را بمعانی زیر آورده است: کثیف کردن. لکه کردن. گل آلود کردن (مثلاً لباس و کفش را). کاری را ضخیم و کلفت و بدترکیب درست کردن. کتاب و تألیفی را به صورت کثیف و ضخیم و نامطلوب ترتیب دادن. بد ترتیب دادن. چیزی را خراب کردن و بد تعمیر کردن. خراب کردن. ضایع کردن. فاسد کردن. (دزی ج 1 ص 63)
دزی در ذیل قوامیس عرب این کلمه را بمعانی زیر آورده است: کثیف کردن. لکه کردن. گل آلود کردن (مثلاً لباس و کفش را). کاری را ضخیم و کلفت و بدترکیب درست کردن. کتاب و تألیفی را به صورت کثیف و ضخیم و نامطلوب ترتیب دادن. بد ترتیب دادن. چیزی را خراب کردن و بد تعمیر کردن. خراب کردن. ضایع کردن. فاسد کردن. (دزی ج 1 ص 63)
کینه گرفتن بر کسی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تغضب. (متن اللغه). تحقد. (اقرب الموارد). کینه و خشم گرفتن بر کسی. (از المنجد) ، روی را سیاه کردن. (از متن اللغه). و رجوع به تسخین و تسحیم شود
کینه گرفتن بر کسی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تغضب. (متن اللغه). تحقد. (اقرب الموارد). کینه و خشم گرفتن بر کسی. (از المنجد) ، روی را سیاه کردن. (از متن اللغه). و رجوع به تسخین و تسحیم شود