- سخط
- چشم گرفتن، نا خشنودی، ضد رضا
معنی سخط - جستجوی لغت در جدول جو
- سخط
- خشم گرفتن بر کسی، ناخوش داشتن چیزی
- سخط ((سَ خَ))
- خشم گرفتن، کراهت داشتن
- سخط
- خشم، غضب، ناخشنودی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
نا خشنود شدن
خشم گرفتن، ناخشنود شدن، ناخوش داشتن
خشم گرفتن و ناخشنود شدن
جمع خلط خلطها، صفرا و خون و بلغم و سودا، ترشحات نسوج آلی، ترشحات قصبه الریه و شعب آن که با سرفه بخارج دفع میشود، داروهای خوشبو. یا اخط اربعه. چهار نوع مزاج مردم: بلغم صفرا سودا دم (خون)، یا اخط ردیه. رطوبت فاسد و گندیده. یا اخط فاسده
بنیم
راد، دست و دل باز، فراخ دست
خطاب، حرف، کلام
خشمناک دارای سخط خشمناک خشمگین
فرزند زاده، پسر پسر، فرزند فرزند
دشوار، سفت، خسیس
جمع سخاب، گلوبند ها بانگ فریاد
بخشش داشتن کرم داشتن، بخشش کرم، آسان بودن انفاق اموال و غیره بر شخص تا چنانکه باید و شاید بمصب استحقاق رساند
دوری، پایه پایه رز گلو بریدن به شتاب، گلو گرفتن از خوراک، آمیختن می را با آب
جوانمرد، بخشنده، کریم
پلید
کلام، گفتار
سیاهی، کینه بد خواهی
جمع سخله، بزغالگان برگان پاکیزه کردن، گرفتن به فریب، دور کردن کنار زدن
تنگروزی، نزاری، بی خردی سبکمغزی سبک مغزی سبکی، درید گی مشک
تنبل به تنبل جامه صبرم بریدند به زشتی پرده نامم دریدند (گرگانی) فسوس کردن دست انداختن افسوسیدن (مسخره کردن)
گرم، آماس
تعلیم خوشنویسان
او باریدن (بلعیدن) او بارنده، شتابان، دلیر
غلط و خطا، سهو در حساب و نوشتن کشته، افتاده، بی فایده
چکاندن در بینی
پارسی تازی گشته سبد، پوست ماهی، جامه دان سبد زنبیل، جمع اسفاط
درشت، زبان دراز
جامه پشمین
تاژک، تازیانه، مانداب، بارورو راه باریک بر باره یا باروی شهر، بهره، سختی، شاخه تره، مایه آمیزه آمیزه آب درهم آمیزی درآمیختن، تازیانه زدن تا خون و تازیانه درآمیزند تازیانه، جمع اسواط