جدول جو
جدول جو

معنی سحمی - جستجوی لغت در جدول جو

سحمی
(سُ می ی)
منسوب است به سحمه که بطنی است از تغلبه. (الانساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سامی
تصویر سامی
(پسرانه)
بالا مقام، عالی، بلندمرتبه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سلمی
تصویر سلمی
(دخترانه)
سلما
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سامی
تصویر سامی
یکی از شاخه های بزرگ نژاد سفید، شامل عرب، آشوری، اکدی (بابلی قدیم)، عبری، سریانی، آرامی و کنعانی قدیم، شاخه ای از خانوادۀ زبان های حامی - سامی
عالی، بلند، بلندپایه، بلند مرتبه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محمی
تصویر محمی
حمایت شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سحری
تصویر سحری
مربوط به سحر مثلاً ستارۀ سحری، خواب سحری، غذایی که روزه گیران هنگام سحر می خورند، سحرگاه
فرهنگ فارسی عمید
(سُ حَ)
منسوب است به سحیم که بطنی است از بنی حنیفه. (الانساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
اسمش لطف علی بیک صاحب طبع بود بغیر این رباعی شعر قابلی از او بنظر نرسید:
کامست مرا گر فلک پست دهد
دردستش از این هر دو یکی هست دهد
یا همت من کند چو دستم کوتاه
یا آنکه بقدر همتم دست دهد،
(آتشکده آذر چ شهیدی ص 150)
اسمش سام میرزا خلف صدق شاه اسماعیل صفوی است، تذکره ای مسمی بتحفه السامی بر اشعار معاصرین خود نوشته، رجوع به سام میرزا و رجوع به صفویه و رجوع به آتشکدۀ آذر شود
لغت نامه دهخدا
فرقه ای از نصاری که خود را صامیه نامیده اند، (ابن الندیم ص 479)
لغت نامه دهخدا
(سُ حَ)
احمد بن محمد سحیمی حسنی شافعی. او راست: المقتدی وآن بشرح کتاب المزید علی اتحاف المرید است. ایضاً او راست: الدر العالی الشأن علی لیله النصف من شعبان. وی بسال 1178 هجری قمری درگذشت. (معجم المطبوعات)
ابو سدره سحیمی هجیمی. شاعری است از عرب. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
بلند، (آنندراج) (منتهی الارب)، صاحب سموّ: اگر رأی سامی ... از او درگذرد که برای خداوند بازنموده ام، (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 342)،
جستن راه خدمت سامیش
جز بوجه ثنا خطا باشد،
مسعودسعد،
گرچه دورم ز مجلس سامیت
من از این بخت و دولت توسن،
مسعودسعد،
از قافلۀ زایر آن درگه سامیش
کعبه است که مأوای مناجات و دعا شد،
مسعودسعد،
، فحل سام، گشن سربرداشته، ج، سوامی، (ناظم الاطباء)، برآینده جهت شکار، ج، سماه، یقول: رجل سام و قوم سماه، یعنی قومی که برای شکار برآمده باشد، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
مولانا سیمی از ولایت نیشابور بود و فضل بسیار داشت و در شعر و معما و انشاء، اهل این فنون که در عصر او بودند او را مسلم میداشتند و مشهور است که در یک روز دوهزار بیت گفته و نوشته و جهت سجع مهر خود این بیت را گفته و فرموده تا حکاک نقش کرده:
یک روز به مدح شاه پاکیزه سرشت
سیمی دوهزار بیت گفت و بنوشت
اما غیر از این بیت شعر او در میان مردم کم است، به اسم نجم این معما از اوست:
نمی گنجد ز شادی غنچه در پوست
چوسیمی نسبتش با آن دهان کرد،
(مجالس النفایس صص 16- 17)،
رجوع به تاریخ ادبیات ادوارد براون از سعدی تا جامی ترجمه علی اصغر حکمت صص 549- 550 و تذکرۀ دولتشاه سمرقندی ص 412 شود
لغت نامه دهخدا
منسوب و متعلق بسیم، (ناظم الاطباء)، ساخته از سیم، نقره گین، سیمین، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
پرهیز کردن بیمار از مضرات. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). خویشتن داری کردن. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
(اَ ما)
نعت تفضیلی از حمایت.
- امثال:
احمی من است النمر.
احمی من انف الأسد.
احمی من مجیرالجراد.
رجوع به مجمعالامثال میدانی شود، اندک آب آمیختن در شراب. (از اضداد است)
لغت نامه دهخدا
(حُ سَ ی ی)
مرد بسیار موی
لغت نامه دهخدا
(حِ ما)
زمینی است به بادیه و در آنجا جبالی شاهق است که پیوسته به غبارپوشیده است، قبیلۀ جذام. یاقوت گوید:حسمی، بالکسر ثم السکون مقصوراً، ارض به بادیهالشام، بینها و بین وادی القری لیلتان و اهل تبوک یرون جبل حسمی فی غربهم و شرقهم سروری. و قیل حسمی لجذام جبال و ارض بین ایله و جانب تیه بنی اسرائیل و بین عذره. (معجم البلدان) (مراصد الاطلاع) (امتاع الاسماع ج 1 صص 266-267) (تاج العروس) ، آبی است کلب را و گویند آن بقیۀ آب طوفان نوح است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
قومی است منسوب به سام بن نوح، نژاد سامی عبارت از آشوری و عربی و آکدی (بابلی قدیم)، عبری، سریانی، آرامی و کنعانی قدیم و غیره است و منظور از زبانهای سامی مراد زبان اقوام نامبرده است، (یادداشت بخط مؤلف)
منسوب است به سامه بن لوی بن غالبه الناحی ساموی، (الانساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(سُ حَ)
خیک. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قُ حُ)
نسبت است به قسحم بن جذام بن صدف. (اللباب)
لغت نامه دهخدا
(فُ حُ)
منسوب به فسحم و انتساب اجدادی است. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(قُ حُ)
مالک بن سوید بن احده بن قسحم. از صحابیان است و رسول خدا صلی الله علیه وسلم او را شرید نامید. (اللباب فی تهذیب الانساب). صحابه افرادی بودند که در جریان نزول وحی، شاهد زنده ی اتفاقات تاریخی اسلام بودند. حضور این افراد در کنار پیامبر باعث شد سنت نبوی از طریق آنان به نسل های بعد منتقل شود. اصطلاح «صحابی» در منابع اسلامی، منزلتی ویژه دارد و به افراد خاصی تعلق می گیرد.
لغت نامه دهخدا
تصویری از سحمه
تصویر سحمه
سیاهی توده آهن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رحمی
تصویر رحمی
دلسوزی که به آمرزش و بخشایش انجامد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سامی
تصویر سامی
بلند، عالی پسر نوح و پدر اقوام سامی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حسمی
تصویر حسمی
پرموی مرد
فرهنگ لغت هوشیار
گوشتی گوشتین لمتر منسوب به لحم گوشتی گوشتین. یا استسقای لحمی. آماسی است که پلکها و اطراف خصیتین و صورت و تن سفید و املس گردد، نوعی یاقوت و آن از لحاظ جودت دون ارجوانی است. یا فتق لحمی. توموری است که در نسج بیضه پدیدآید. توضیح در منتهی الارب در شرح فتق چنین آمده: بیماریی است که در پوست خایه پیدا گردد بانحلال پرده و کوفتگی و شکافتگی در آن و در آمدن جسم غریب که پیش از شکاف محصور بود دروی و در دنباله آن افزوده شده: این جسم اگر پیه است فتق ثربی گویند و اگر امعا است معوی و اگر ریح ریحی و اگر آب مائی واگر مادء غلیظ لحمی با توجه بانکه منظور از ماده غلیظ میتواند خود نسج بیضه باشد بنابر این منظور تومور نسج بیضه است
فرهنگ لغت هوشیار
سپیده دم، پسشام خوراکی است که در رمضان پیش از بامداد خورند و درست آن در تازی سحور است منسوب به سحر، غذایی که روزه داران بهنگام سحر خورند (در ماه رمضان و جز آن)
فرهنگ لغت هوشیار
گداخته، شیر از جانوران آهنگداز گرم شده گداخته: حدید محمی، شیر اسد. گرم کننده آهن در آتش
فرهنگ لغت هوشیار
بند نامه در گذشته ریسمانی بر نامه می پیچیدند تا بیگانه آن را نگشاید
فرهنگ لغت هوشیار
نام تازی برای زنان، نام زنی دلستان، دلستان منسوبه به سلم نردبانی. یا برهان سلمی. برهانی که جهت اثبات تناهی ابعاد اقامه کرده اند از این قرار: زاویه منفرجه ای فرض شود که دو ضلعظن بی نهایت امتداد یابد و هر اندازه که دو ضلع آن امتداد یابد به همان اندازه هم به فواصل میان دو ضلع افزوده میشود و در نتیجه هر گاه امتداد دو ضلع بی نهایت باشد آخرین فاصله آن دو از یکدیگر نیز بی نهایت خواهد بود در صورتی که محصور بین دو حاصر است که عبارت از دو ضلع باشد و محصور بودن با غیر متناهی بودن آن منافات دارد یعنی محال است که امری که محصور بین حاصرین میباشد نیز غیر متناهی باشد زیرا معنی غیر متناهی بودن این است که حد و حصری نداشته باشد
فرهنگ لغت هوشیار
کمانی زبانزد هندسه گونه ای چنبره (منحنی) که به کمان کشیده همانند است منسوب به سهم، یا شلجمی شکلی که هر نقطه آن از یک نقطه ثابت به نام کانون و یک خط ثابت به نام هادی به یک فاصله میباشد
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به سیم نقره یی سیمین از نقره ساخته، آن چه از سیم سازند مفتولی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سحتی
تصویر سحتی
جامه کهنه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سامی
تصویر سامی
بلندمرتبه
فرهنگ فارسی معین