بلند، (آنندراج) (منتهی الارب)، صاحب سموّ: اگر رأی سامی ... از او درگذرد که برای خداوند بازنموده ام، (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 342)، جستن راه خدمت سامیش جز بوجه ثنا خطا باشد، مسعودسعد، گرچه دورم ز مجلس سامیت من از این بخت و دولت توسن، مسعودسعد، از قافلۀ زایر آن درگه سامیش کعبه است که مأوای مناجات و دعا شد، مسعودسعد، ، فحل سام، گشن سربرداشته، ج، سوامی، (ناظم الاطباء)، برآینده جهت شکار، ج، سماه، یقول: رجل سام و قوم سماه، یعنی قومی که برای شکار برآمده باشد، (ناظم الاطباء)