- سحم
- سیاهی، آهن پتک ها پتک ها
معنی سحم - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
سیاهی توده آهن
جمع حلم ، بردباریها سکونها وقارها، عقل ها،جمع حلم : خوابها خوابهای شیطانی خوابهای شوریده که آنرا نتوان تعبیر کرد،جمع حلیم بردباران
بخشایش، دلسوزی، زهدان
بهره، بخش، دانگ
سپیده دم، جادو، پگاه
سانتی
ظلم، جور
نقره
ثالثا
زاهدان بچه، جای بچه در شکم، بچه دان، خویشاوندی، خویشی مهربانی و عطوفت و شفقت و غمخواری و نرم دلی
انبوهی کردن، جا تنگ کردن بر یکدیگر
ورم، آماس و نیز بمعنی آتش و پدر زال هم بدین اسم معروف بوده است
آتش افروختن
بریدن، گسستن، قطع، بگسیلدن
بیخ، همتا
خراشیدن، رندیدن، گل برکندن، مهر کردن نامه، ستردن موی
پرداخت چوب، شکستن سنگ، گروه انبوه، پناه پناهجای سر پناه پناهگاه
جامه یک تاه باف، ریسمان یک لای، جامه سپید جامه پنبه ای یک تاه بافتن، پوست باز کردن، خاک فرسودن، بسودن درم، پوست کندن با تازیانه، گریستن، نرم کردن در همرنگ از ماهیان
سودن، کوفتن، زدودن، خاک فرسودن کندن باد خاک را، کهنه گرداندن جامه را، نرم کردن، شپش گشتن، موی ستردن، روان کردن اشک، سخت دویدن دور شدن دوری کوبیدن کوفتن نرم کردن، بیخودی بنده در مقابل قهاریت حق
موی ستردن، پیه بر گرفتن از پشت مازه
دوری، پایه پایه رز گلو بریدن به شتاب، گلو گرفتن از خوراک، آمیختن می را با آب
جادو کردن و فریفتن، محتاج و با علت کردن
خراشیدن، پوست باز کردن
کهنه جامه، برده شده دارایی، سجن سرمای سخت از بیخ کندن برکندن، ناروا کرد، بر گرفتن گوشت از استخوان ناروا پلید، پیشه ننگین
پر خوردن، بسیار نوشیدن، گستردن، روان شدن، جمع سحابه، ابرها جمع سحاب ابرها
سیاهی
ظلم و جور، آزار
مهر نامه، عنوان نامه واحد سحاء ه، جمع اسحیه
راندن چشم اشک را، راندن ابر باران آب، اشک اشک دیگ و بید
سیاهی، کینه بد خواهی