جدول جو
جدول جو

معنی سحرزده - جستجوی لغت در جدول جو

سحرزده
(فَ کَ دَ / دِ)
جادو زده. افسون شده. مطبوب. (منتهی الارب) :
سحرزده بید بلرزد تنش
مجمر لاله شده دود افکنش.
نظامی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سحرگاه
تصویر سحرگاه
هنگام سحر، سپیده دم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سپرنده
تصویر سپرنده
طی کنندۀ راه، رونده، پایمال کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرزنده
تصویر سرزنده
سر حال، سرخوش، شادمان، بانشاط، معروف، نامدار، متنفذ، سردسته، بزرگ تر صنف یا طایفه، سرجنبان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرزده
تصویر سرزده
به طور ناگهانی و بی خبر، کسی که ناگهانی و بی خبر و گستاخانه به جایی وارد شود، سرکوفته
سرزده رفتن: ناگهانی به جایی رفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سپرنده
تصویر سپرنده
کسی که چیزی به کس دیگر بسپارد، تسلیم کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سترنده
تصویر سترنده
تراشنده، زداینده، پاک کننده، محو کننده
فرهنگ فارسی عمید
(دَ / دِ)
کنایه از ملامت کرده شده. (آنندراج). سرزنش کرده شده. (رشیدی). خجل، ناگاه و بی طلب و بی رخصت. (آنندراج). بی خبر. (غیاث). ناگاه و بی رخصت درآمده. (رشیدی). بی اجازۀ قبلی:
از نام من شدند به آواز و طرفه نیست
صبحی که دزد سرزده را تار و مار کرد.
خاقانی.
حرمت پیر مغان بر همه کس واجب است
سرزده داخل مشو میکده حمام نیست.
؟
- سرزده آمدن، بی خبر و ناگاه آمدن. (غیاث) :
دیشب رقیب سرزده آمده به بزم یار
من باده خوردم او عرق انفعال خورد.
شفیع اثر (از آنندراج).
- سرزده رفتن:
هرگز مرا بسوی خود آن بیوفا نخواند
دایم چو شمع سرزده رفتم به بزم او.
شفیع اثر (از آنندراج).
، سرکوفته، چون مار سرزده. (آنندراج) :
صائب چو مار سرزده پیچم به خویشتن
موری اگر بسهو شود پایمال من.
صائب.
، مغموم. مهموم. دماغ سوخته:
به آزرم من بی کس سرزده
یتیم و اسیر و تبه دل شده
بهرجا که بینی یتیم و اسیر
نوازش کن او را و انده پذیر.
شمسی (یوسف و زلیخا).
ما طفل وار سرزده و مرده مادریم
اقبال پهلوان عجم دایگان ماست.
خاقانی.
، گردن زده. (رشیدی) (آنندراج). بریده. مقراض شده:
ای پسری کآن دو زلف سرزده داری
و آتش رویت به زلف درزده داری
سرزده ای زلف تا به عشق رخ خویش
سرزده ما را به زلف سرزده داری.
سوزنی.
باد از حسام شاه چو کلک تو سرزده
آن را که سر نه بهر زمین بوس گام تست.
سوزنی.
ای ز تو در باغ فضل سرو هنر سرفراز
وز تو شده نخل جهل سرزده و بیخ کند.
سوزنی.
چون قلم سرزده گرییم به خوناب سیاه
زیوری چون قلم از دود جگر بربندیم.
خاقانی.
، حیران شده. پریشان شده. سرگردان:
کرده شیران حضرت تو مرا
سرزده همچو گاو آب آهنگ.
سنائی (دیوان چ مصفا ص 186)
لغت نامه دهخدا
تصویری از زحیرزده
تصویر زحیرزده
برنیشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرزده
تصویر سرزده
ناگهانی بی خبر: سر زده وارد شد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سترنده
تصویر سترنده
تراشیده (موی و غیره)، پاک کننده زداینده، محو کننده زایل کننده
فرهنگ لغت هوشیار
سر حال شادمان مسرور: بسیار سر زنده و با نشاط و خوش معاشرت است، معروف مشهور، مهتر قوم سردسته سر جنبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سحرگاه
تصویر سحرگاه
زمان پیش از صبح، سحر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرزنده
تصویر سرزنده
((~. زِ دَ یا دِ))
شادمان، سرحال
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شیرزده
تصویر شیرزده
((زَ دَ یا دِ))
کودکی که به هنگام شیرخوارگی کم شیر خورده لاغر و نزار شده باشد، جمع شیرزدگان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سرزده
تصویر سرزده
((~. زَ دِ))
ناگهانی، بی خبر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سرزده
تصویر سرزده
بی خبر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سرزنده
تصویر سرزنده
Brisk, Pert, Frisky, Zippy
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از سحر شده
تصویر سحر شده
Charmed
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از سحر شده
تصویر سحر شده
着迷的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از سرزنده
تصویر سرزنده
vivace
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از سحر شده
تصویر سحر شده
incantato
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از سحر شده
تصویر سحر شده
encantado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از سرزنده
تصویر سرزنده
animado, brincalhão, vivo
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از سرزنده
تصویر سرزنده
活跃的 , 活泼的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از سحر شده
تصویر سحر شده
очарованный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از سحر شده
تصویر سحر شده
oczarowany
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از سرزنده
تصویر سرزنده
żywy, żywiołowy
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از سحر شده
تصویر سحر شده
зачарований
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از سرزنده
تصویر سرزنده
живий , жвавий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از سحر شده
تصویر سحر شده
verzaubert
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از سرزنده
تصویر سرزنده
lebendig
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از سرزنده
تصویر سرزنده
живой , игривый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از سحر شده
تصویر سحر شده
encantado
دیکشنری فارسی به اسپانیایی