جدول جو
جدول جو

معنی سحرخیز - جستجوی لغت در جدول جو

سحرخیز
آنکه هنگام سحر از خواب برخیزد
تصویری از سحرخیز
تصویر سحرخیز
فرهنگ فارسی عمید
سحرخیز
(نَ شِ دَ / دَ / نَ دَ / دِ)
آنکه پگاه برخیزد. که بامدادان زود از بستر خواب برخیزد. که صبح زود از خواب برخیزد:
پگه تر زآن بتان عشرت انگیز
میان دربست شاپور سحرخیز.
نظامی.
دگر رغبت کجا ماند کسی را سوی هشیاران
چو بیند دست در آغوش مستان سحرخیز است.
سعدی.
بخدا که جرعه ای ده تو به حافظ سحرخیز
که دعای صبحگاهی اثری کند شما را.
حافظ.
رقیب آزارها فرمود و جای آشتی نگذاشت
مگر آه سحرخیزان سوی گردون نخواهد شد.
حافظ.
، مجازاً، عابد. زاهد. که سحرها برای عبادت برخیزد و شب زنده داری کند. مستجاب الدعوه. مبارک دم:
گر همی پیر سحرخیزبه نی برّد تب
نی ببرید و بر آن پیر گرائید همه.
خاقانی.
همت حافظ و انفاس سحرخیزان بود
که ز بند غم ایام نجاتم دادند.
حافظ
لغت نامه دهخدا
سحرخیز
پگه خیز
تصویری از سحرخیز
تصویر سحرخیز
فرهنگ لغت هوشیار
سحرخیز
پگاه خیز، صبح خیز
متضاد: دیرخیز
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سحرناز
تصویر سحرناز
(دخترانه)
مرکب از سحر (زمان قبل از سپیده دم) + ناز (زیبا)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از تحریز
تصویر تحریز
نگه داری کردن، در نگه داری چیزی کوشش و مبالغه کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سحرخیزی
تصویر سحرخیزی
هنگام سحر از خواب برخاستن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرخیل
تصویر سرخیل
سرگروه، سردسته، سرکرده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرریز
تصویر سرریز
آنچه، به ویژه مایعات، که به واسطۀ پر شدن ظرفی یا جایی مانند حوض از آن فرو ریزد، فروریختن چیزی، به ویژه مایعات، از ظرفی یا جایی به واسطۀ پر شدن آن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شکرخیز
تصویر شکرخیز
جایی که نیشکر می کارند و شکر بسیار می گیرند، جایی که شکر فراوان باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سحرآمیز
تصویر سحرآمیز
آمیخته به سحر، کنایه از هر چه در آن فریبندگی و گیرندگی و دلربایی باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بارخیز
تصویر بارخیز
حاصلخیز، بارور
فرهنگ فارسی عمید
(نَ شِ کُ تَ / تِ / نَ کُ تَ / تِ)
افسونگر. (آنندراج). ساحر و جادوگر و شعبده باز. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(نِ / نَ بُ فَ دی دَ / دِ)
جادوگر. فسون ساز. (آنندراج). ساحر. جادوگر. (ناظم الاطباء) :
برون آمد ز پرده سحرسازی
شش اندازی بجای شیشه بازی.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(صَ کَ / کِ دَ / دِ)
که دیر از خواب برخیزد، مقابل زودخیز: اشیاخ اثاوله، پیران دیرخیز سست رو، (منتهی الارب)، که دیر از جای خود بلند شود:
دید هر کز خواب غفلت دیرخیزی کرد زود
تیغ خون آلود بر بالین چوتیغ آفتاب،
سوزنی،
تبقمت الغنم، دیرخیز و گرانبار گردید گوسپند از باربچه های شکم، (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(شَ کَ)
جایی که شکر خیزد و در آنجا شکر عمل آورند. (ناظم الاطباء). شکرستان. شکرزار. (یادداشت مؤلف). قریب به معنی شکرزار است. (آنندراج) :
من و مصری که شکرخیز بود خاک آنجا
کوزۀ شهد شود حنظل افلاک آنجا.
صائب تبریزی (از آنندراج).
و رجوع به شکرزار و شکرستان شود
لغت نامه دهخدا
(سُ زَ / زِ)
سرخجه که نوعی از حصبه باشد و آن جوششی باشد که بیشتر طفلان را بهم رسد. (برهان). رجوع به سرخجه شود
لغت نامه دهخدا
(فَ دَ / دِ)
دلاویز و مرغوب. (آنندراج). دلربا و چشم بند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(حَ خوا / خا)
مخفف گوهرخیز. که گهر از آن خیزد. که ازآن گهر برآید و به دست آید. رجوع به گوهرخیز شود
لغت نامه دهخدا
(سَ تَ)
مصحف و مخفف ’رستخیز’ = رستاخیز. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین). بمعنی رستاخیز است که قیامت و حشر و نشر باشد. (برهان) (آنندراج). رستخیز. (اوبهی). رجوع به رستخیز شود
لغت نامه دهخدا
خاربست، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شَ دَ / دِ)
شاخه هائی ازگیاهان که ممکن است بر روی آنها میوه ای پیدا شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ستخیز
تصویر ستخیز
رستخیز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرخیل
تصویر سرخیل
رئیس گروه و سردار جماعت، سرلشکر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرریز
تصویر سرریز
ریختن آب و مانند آن از سر حوض و جز آن
فرهنگ لغت هوشیار
پناه دادن، نگاهداشتن بسیار بسیار نگاهداشتن، پناه دادن، استوار گردانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گهرخیز
تصویر گهرخیز
آنچه که از آن جواهر بدست آید، ابر
فرهنگ لغت هوشیار
بیماریی حاد و ساری که به واسطه ظهور بثوراتی به شکل ماکول سرخ رنگ و علایم عمومی خفیف (خصوصا بزرگ شدن و درد ناک گشتن غدد لفاوی پشت گردن) مشخص است. ماکولها در روز اول شبیه سرخک و روز دوم شبیه مخملک اند و روز سوم محو میشوند این بیماری مصونیت ایجاد میکند. عامل آن نوعی ویروس فیلتران است که در ترشحات بینی و حلق یافت میشود سرخیژه سرخچه سرخک کاذب. توضیح: این بیماری با سرخک نباید اشتباه شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سحرآمیز
تصویر سحرآمیز
دلاویز فریبنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سحر خیز
تصویر سحر خیز
آنکه بامدادان زود از بستر خواب برخیزد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحریز
تصویر تحریز
((تَ))
در نگهداری چیزی مبالغه کردن، پناه دادن، محکم کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زرخیز
تصویر زرخیز
((زَ))
معدنی که دارای طلا باشد، زمینی که از آن سود بسیار به دست آید، خطه زرخیز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سرخیل
تصویر سرخیل
((~. خِ))
آن که در رأس خیل قرار دارد، سردسته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سرتیز
تصویر سرتیز
زود خشم، تندخو
فرهنگ فارسی معین
جذاب، فریبنده، جادوانه، سحرانگیز
فرهنگ واژه مترادف متضاد