آنکه پگاه برخیزد. که بامدادان زود از بستر خواب برخیزد. که صبح زود از خواب برخیزد: پگه تر زآن بتان عشرت انگیز میان دربست شاپور سحرخیز. نظامی. دگر رغبت کجا ماند کسی را سوی هشیاران چو بیند دست در آغوش مستان سحرخیز است. سعدی. بخدا که جرعه ای ده تو به حافظ سحرخیز که دعای صبحگاهی اثری کند شما را. حافظ. رقیب آزارها فرمود و جای آشتی نگذاشت مگر آه سحرخیزان سوی گردون نخواهد شد. حافظ. ، مجازاً، عابد. زاهد. که سحرها برای عبادت برخیزد و شب زنده داری کند. مستجاب الدعوه. مبارک دم: گر همی پیر سحرخیزبه نی برّد تب نی ببرید و بر آن پیر گرائید همه. خاقانی. همت حافظ و انفاس سحرخیزان بود که ز بند غم ایام نجاتم دادند. حافظ
آنکه پگاه برخیزد. که بامدادان زود از بستر خواب برخیزد. که صبح زود از خواب برخیزد: پگه تر زآن بتان عشرت انگیز میان دربست شاپور سحرخیز. نظامی. دگر رغبت کجا ماند کسی را سوی هشیاران چو بیند دست در آغوش مستان سحرخیز است. سعدی. بخدا که جرعه ای ده تو به حافظ سحرخیز که دعای صبحگاهی اثری کند شما را. حافظ. رقیب آزارها فرمود و جای آشتی نگذاشت مگر آه سحرخیزان سوی گردون نخواهد شد. حافظ. ، مجازاً، عابد. زاهد. که سحرها برای عبادت برخیزد و شب زنده داری کند. مستجاب الدعوه. مبارک دم: گر همی پیر سحرخیزبه نی برّد تب نی ببرید و بر آن پیر گرائید همه. خاقانی. همت حافظ و انفاس سحرخیزان بود که ز بند غم ایام نجاتم دادند. حافظ
که دیر از خواب برخیزد، مقابل زودخیز: اشیاخ اثاوله، پیران دیرخیز سست رو، (منتهی الارب)، که دیر از جای خود بلند شود: دید هر کز خواب غفلت دیرخیزی کرد زود تیغ خون آلود بر بالین چوتیغ آفتاب، سوزنی، تبقمت الغنم، دیرخیز و گرانبار گردید گوسپند از باربچه های شکم، (منتهی الارب)
که دیر از خواب برخیزد، مقابل زودخیز: اشیاخ اثاوله، پیران دیرخیز سست رو، (منتهی الارب)، که دیر از جای خود بلند شود: دید هر کز خواب غفلت دیرخیزی کرد زود تیغ خون آلود بر بالین چوتیغ آفتاب، سوزنی، تبقمت الغنم، دیرخیز و گرانبار گردید گوسپند از باربچه های شکم، (منتهی الارب)
جایی که شکر خیزد و در آنجا شکر عمل آورند. (ناظم الاطباء). شکرستان. شکرزار. (یادداشت مؤلف). قریب به معنی شکرزار است. (آنندراج) : من و مصری که شکرخیز بود خاک آنجا کوزۀ شهد شود حنظل افلاک آنجا. صائب تبریزی (از آنندراج). و رجوع به شکرزار و شکرستان شود
جایی که شکر خیزد و در آنجا شکر عمل آورند. (ناظم الاطباء). شکرستان. شکرزار. (یادداشت مؤلف). قریب به معنی شکرزار است. (آنندراج) : من و مصری که شکرخیز بود خاک آنجا کوزۀ شهد شود حنظل افلاک آنجا. صائب تبریزی (از آنندراج). و رجوع به شکرزار و شکرستان شود
مصحف و مخفف ’رستخیز’ = رستاخیز. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین). بمعنی رستاخیز است که قیامت و حشر و نشر باشد. (برهان) (آنندراج). رستخیز. (اوبهی). رجوع به رستخیز شود
مصحف و مخفف ’رستخیز’ = رستاخیز. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین). بمعنی رستاخیز است که قیامت و حشر و نشر باشد. (برهان) (آنندراج). رستخیز. (اوبهی). رجوع به رستخیز شود
بیماریی حاد و ساری که به واسطه ظهور بثوراتی به شکل ماکول سرخ رنگ و علایم عمومی خفیف (خصوصا بزرگ شدن و درد ناک گشتن غدد لفاوی پشت گردن) مشخص است. ماکولها در روز اول شبیه سرخک و روز دوم شبیه مخملک اند و روز سوم محو میشوند این بیماری مصونیت ایجاد میکند. عامل آن نوعی ویروس فیلتران است که در ترشحات بینی و حلق یافت میشود سرخیژه سرخچه سرخک کاذب. توضیح: این بیماری با سرخک نباید اشتباه شود
بیماریی حاد و ساری که به واسطه ظهور بثوراتی به شکل ماکول سرخ رنگ و علایم عمومی خفیف (خصوصا بزرگ شدن و درد ناک گشتن غدد لفاوی پشت گردن) مشخص است. ماکولها در روز اول شبیه سرخک و روز دوم شبیه مخملک اند و روز سوم محو میشوند این بیماری مصونیت ایجاد میکند. عامل آن نوعی ویروس فیلتران است که در ترشحات بینی و حلق یافت میشود سرخیژه سرخچه سرخک کاذب. توضیح: این بیماری با سرخک نباید اشتباه شود