- سجوف
- جمع سجف، لنگه پرده ها
معنی سجوف - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تو خالی
سخت جنبیدن و حرکت کردن
فربه پیه ناک مرد و زن
خوی ها سرشت ها
چشم اشک ران، ابر بارانران، چشم پیوسته گریان، ماده شتر بر شیر
جمع سجل، دول بزرگ (دول دلو) آبدان های بزرگ چشم پر اشک، بز پر شیر، چشمه پر آب
لاتینی تازی گشته پر بوی تند بوی
تریشه که بدان آتش افروزند هیمه سوخت هر چه تنور بدان بر تفسانند بانگ کردن نالیدن ماده شتر، کلند نهادن سگ را
سر بزمین نهادن و فروتنی نمودن
پرده و حجاب، پوشش، لحاف
کاواکش، درون رفتن
سخت و بزرگ
جمع سقف، آسمانه ها، تاک ها، طاق ها
سیاهی بج (بج لثه معیارجمالی)، آرد بیخته، داربوی آرد پخته (مطلقا)، داروی خشک کوبیده هر گونه گرد دارویی، اختصاصا مخلوطی از کوبیده دانه های گرد شده چند گونه گیاه طبی است که به عنوان باد شکن مصرف میشده. توضیح گیاهانی که در تهیه سفوف به کار میرفته عبارتند از زیره سیاه تخم گشنیز گز علفی ترنجبین و برخی گیاهان دیگر
جمع سعف، وردکها
جمع سیف، شمشیرها جمع سیف شمشیرها
آنچه میانش تهی شده باشد، میان تهی
پیشانی بر زمین گذاشتن برای عبادت یا اظهار فروتنی
میان تهی، توخالی، در علوم ادبی در دستور زبان عربی، کلمه ای سه حرفی که حرف میانی آن از حروف عله (واو، الف، یا) باشد مانند قول، بیع و قال
سیف ها، شمشیرها، ساحلهای دریا، ساحلهای رود، جمع واژۀ سیف
سقف ها، بالاترین سطوح داخلی هر فضای سرپوشیده، از آسمان ها، جمع واژۀ سقف
داروی خشک کوبیده، داروی نرم که روی زبان بریزند و فروببرند
پارچه یا نوار باریکی که در حاشیۀ لباس بدوزند، فراویز، فرویز، درز جامه، پرده ای که بر در آویزان کنند، شکاف بین پرده، فرجۀ بین دو پرده
میان تهی، تهی، پوک، چیزی که جوف کرده شده، و از اندرون خالی باشد
زمین پست و هموار فراخی، سعه، وسعت فراخی، سعه، وسعت
آرامیدن، پاییدن پایستگی
پرده آویختن، لنگه پرده پرده لنگه پرده باریکی کمر باریک میانی، جمع سجفه، تسوهایی از شب
زود به زودی با امید زیستن یونانی دانایی نوعی ماهی است ماهی سوف. سپیدک. سوفار (1)، هر ظرفی که از گل پخته باشند مانند سبو و تغار