جدول جو
جدول جو

معنی سجاف

سجاف
پارچه یا نوار باریکی که در حاشیۀ لباس بدوزند، فراویز، فرویز، درز جامه، پرده ای که بر در آویزان کنند، شکاف بین پرده، فرجۀ بین دو پرده
تصویری از سجاف
تصویر سجاف
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با سجاف

سجاف

سجاف
آنچه بر اطراف جامه دوزند. (آنندراج) (غیاث). پروز. (صحاح الفرس). کرانۀ جامه. (ناظم الاطباء) :
جسم رخت است جواهر عرض آن الوان
ستر آن جمله محیط است و سجاف است مدار.
نظام قاری (دیوان ص 12).
سجاف دامنش چاک دل چاک
گریبانش شکاف کنج افلاک.
حکیم زلالی (از آنندراج)
کرانه و جانب پرده، پرده. (منتهی الارب). پرده و ستر. پرده و حجاب. (ناظم الاطباء). پوشش. لحاف:
کی توان حق گفت جز زیرلحاف
با چو تو خشم آور آتش سجاف.
مولوی.
هم عرق کرده ز بسیاری لحاف
سر ببسته رو کشیده درسجاف.
مثنوی.
رجوع به سجف شود
لغت نامه دهخدا