مستوفی گوید: در موصل زنی دعوی پیغمبری کرد جهت آنکه سخن مسجع و مقفی میگفت او را سجاعه خواندند. (تاریخ گزیده ص 166). و از این پس سجاع بنت الحارث التغلبیه برخاست و او زنی بود ترسا و سخن بسجع گفتی. (مجمل التواریخ و القصص ص 266). مصحف او سجاح است. رجوع به سجاح شود
مستوفی گوید: در موصل زنی دعوی پیغمبری کرد جهت آنکه سخن مسجع و مقفی میگفت او را سجاعه خواندند. (تاریخ گزیده ص 166). و از این پس سجاع بنت الحارث التغلبیه برخاست و او زنی بود ترسا و سخن بسجع گفتی. (مجمل التواریخ و القصص ص 266). مصحف او سجاح است. رجوع به سجاح شود
پردلی و دلیری نمودن. (از منتهی الارب). دلیر شدن. (المصادر زوزنی). صرامه. (تاج المصادر بیهقی). در تداول علماء اخلاق، هیأتی است قوه غضبیه را که میانه و واسطه باشد بین تهور که طرف افراط شجاعت و ترس که طرف تفریط در شجاعت است. (از کشاف اصطلاحات الفنون ص 448 و 459). رجوع به شجاعت شود
پردلی و دلیری نمودن. (از منتهی الارب). دلیر شدن. (المصادر زوزنی). صرامه. (تاج المصادر بیهقی). در تداول علماء اخلاق، هیأتی است قوه غضبیه را که میانه و واسطه باشد بین تهور که طرف افراط شجاعت و ترس که طرف تفریط در شجاعت است. (از کشاف اصطلاحات الفنون ص 448 و 459). رجوع به شجاعت شود
مؤنث شجاع، زن پردل و دلاور در شدت. ج، شجاع و شجع. (منتهی الارب) : امراءه شجاعه، یعنی زن باشجاعت. ابوزید نقل کرده است که کلابیین را شنیدم گویند: رجل شجاع و زن را به این وصف نخوانند. (از اقرب الموارد). زن دلیر. (مهذب الاسماء)
مؤنث شجاع، زن پردل و دلاور در شدت. ج، شِجاع و شُجُع. (منتهی الارب) : امراءه شجاعه، یعنی زن باشجاعت. ابوزید نقل کرده است که کلابیین را شنیدم گویند: رجل شجاع و زن را به این وصف نخوانند. (از اقرب الموارد). زن دلیر. (مهذب الاسماء)
محمد بن هاشم شجاعهعلی لکهنوی الاصل نجفی المولد. از عالمان علم رجال بود. او راست: الکشکول در 19 جلد. ارجوزه نظم اللاّلی. منتخب تلخیص المقال در دو جلد. وی در سال 1247 هجری قمری متولد شد و در 1323 هجری قمری درگذشت. (از معجم المؤلفین ج 12 ص 86)
محمد بن هاشم شجاعهعلی لکهنوی الاصل نجفی المولد. از عالمان علم رجال بود. او راست: الکشکول در 19 جلد. ارجوزه نظم اللاَّلی. منتخب تلخیص المقال در دو جلد. وی در سال 1247 هجری قمری متولد شد و در 1323 هجری قمری درگذشت. (از معجم المؤلفین ج 12 ص 86)
مصلی. (غیاث). جای نماز. (کشاف اصطلاحات الفنون) (منتهی الارب) (آنندراج). جای سجده: کعبه که سجادۀتکبیر توست تشنۀ جلاب تباشیر توست. نظامی. طریقت به جز خدمت خلق نیست به تسبیح و سجاده و دلق نیست. سعدی. بطاعت بنه چهره بر آستان که این است سجادۀ راستان. سعدی. بگسترد سجاده بر روی آب خیالیست پنداشتم یا به خواب. سعدی. همی گسترانید فرش تر آب چو سجادۀ نیکمردان بر آب. سعدی. دلق و سجادۀ حافظ ببرد باده فروش گر شرابش ز کف ساقی مهوش باشد. حافظ. بمحراب و سجاده رو نه زمانی رها کن بتان محلّل حواجب. نظام قاری (دیوان ص 28). در نماز آر به سجادۀ شطرنجی رخ تا بری دست بطاعت زصغار و ز کبار. نظام قاری (دیوان ص 14). - سجاده بر (در) روی آب افکندن،: تا هوس سجاده بر روی آب افکندن پیش خاطر آورم. (کلیله و دمنه). چون سر سجاده بر آب افکند رنگ عسل بر می ناب افکند. نظامی. صائب از بار گرانجانی سبک کن خویش را تا توانی همچو کف سجاده می افکن در آب. صائب. - سجاده برون فکندن، برون رفتن. خارج گشتن. انتقال یافتن. منتقل شدن: سجاده برون فکند ازین دیر زیرا که ندید در سرش خیر. نظامی. چون مانده شداز عذاب اندوه سجاده برون فکند از انبوه. نظامی. - سجادۀ تقوی: بکوی میفروشانش بجامی بر نمیگیرند زهی سجادۀ تقوی که یک ساغر نمی ارزد. حافظ. - سجادۀ محرابی، جانمازی که بصورت محراب بافند. (آنندراج). - سجادۀ نان، سفرۀ نان. (برهان) (آنندراج)
مصلی. (غیاث). جای نماز. (کشاف اصطلاحات الفنون) (منتهی الارب) (آنندراج). جای سجده: کعبه که سجادۀتکبیر توست تشنۀ جلاب تباشیر توست. نظامی. طریقت به جز خدمت خلق نیست به تسبیح و سجاده و دلق نیست. سعدی. بطاعت بنه چهره بر آستان که این است سجادۀ راستان. سعدی. بگسترد سجاده بر روی آب خیالیست پنداشتم یا به خواب. سعدی. همی گسترانید فرش تر آب چو سجادۀ نیکمردان بر آب. سعدی. دلق و سجادۀ حافظ ببرد باده فروش گر شرابش ز کف ساقی مهوش باشد. حافظ. بمحراب و سجاده رو نه زمانی رها کن بتان محلّل حواجب. نظام قاری (دیوان ص 28). در نماز آر به سجادۀ شطرنجی رخ تا بری دست بطاعت زصغار و ز کبار. نظام قاری (دیوان ص 14). - سجاده بر (در) روی آب افکندن،: تا هوس سجاده بر روی آب افکندن پیش خاطر آورم. (کلیله و دمنه). چون سر سجاده بر آب افکند رنگ عسل بر می ناب افکند. نظامی. صائب از بار گرانجانی سبک کن خویش را تا توانی همچو کف سجاده می افکن در آب. صائب. - سجاده برون فکندن، برون رفتن. خارج گشتن. انتقال یافتن. منتقل شدن: سجاده برون فکند ازین دیر زیرا که ندید در سرش خیر. نظامی. چون مانده شداز عذاب اندوه سجاده برون فکند از انبوه. نظامی. - سجادۀ تقوی: بکوی میفروشانش بجامی بر نمیگیرند زهی سجادۀ تقوی که یک ساغر نمی ارزد. حافظ. - سجادۀ محرابی، جانمازی که بصورت محراب بافند. (آنندراج). - سجادۀ نان، سفرۀ نان. (برهان) (آنندراج)
مخفف سجّاده است: نه جامه کبود و نه موی دراز نه اندر سجاده نه اندر وطاست. ناصرخسرو. زاهد آسا سجادۀ زربفت بر سر کوه و گردر اندازد. خاقانی. آنجا بود سجادۀ خاصش بدست راست وینجا بدست چپ بودش تکیه گاه عام. خاقانی. نعره زنان برون شدم دلق و سجاده سوختم دشمن جان خویش را در بن خانه یافتم. عطار. چو بادبیزن و مسواک داشت حکم علم بشد سجادۀ زردک بمرشدی اشهر. نظام قاری (دیوان ص 16). ، نشان سجده در پیشانی. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد) ، نزد اهل سلوک عبارت است از کسی که در مراحل شریعت و طریقت و حقیقت استوار باشد. وکسی که بمراحل سه گانه بدین مقام نرسیده باشد او را سجاده نتوان نامید. و این لفظ معرب سه جاده است که منظور از سه راه شریعت و حقیقت و طریقت باشد. (کشاف اصطلاحات الفنون)
مخفف سجّاده است: نه جامه کبود و نه موی دراز نه اندر سجاده نه اندر وطاست. ناصرخسرو. زاهد آسا سجادۀ زربفت بر سر کوه و گردر اندازد. خاقانی. آنجا بود سجادۀ خاصش بدست راست وینجا بدست چپ بودش تکیه گاه عام. خاقانی. نعره زنان برون شدم دلق و سجاده سوختم دشمن جان خویش را در بن خانه یافتم. عطار. چو بادبیزن و مسواک داشت حکم علم بشد سجادۀ زردک بمرشدی اشهر. نظام قاری (دیوان ص 16). ، نشان سجده در پیشانی. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد) ، نزد اهل سلوک عبارت است از کسی که در مراحل شریعت و طریقت و حقیقت استوار باشد. وکسی که بمراحل سه گانه بدین مقام نرسیده باشد او را سجاده نتوان نامید. و این لفظ معرب سه جاده است که منظور از سه راه شریعت و حقیقت و طریقت باشد. (کشاف اصطلاحات الفنون)
احمد بن شهاب الدین احمد بن محمد السجاعی الشافعی الازهری. بمصر متولد شد و در همانجا نش-وو نما یافت و از مشایخ وقت گردید و در حیات پدر بتدریس پرداخت و بعد از مرگ پدر از علماء بزرگ گردید. ملازمت خدمت شیخ حسن جبرتی را کرد و از او علم الحکمه و هدایت و غیر ذلک را کسب کرد. و در جوار پدر مدفون است. وی تألیفات بسیاری دارد که بچاپ نرسیده است: 1- بلوغ الارب بشرح قصیده من کلام العرب. 2- الجواهر المنتظمات فی عقود المقولات. 3- حاشیه ’السجاعی’ علی شرح القطر لابن هشام. 4- رساله فی اثبات کرامات الاولیاء. 5- شرح علی بیتین فی المقولات. 6- شرح وظیفه سیدی احمد رزوق المسمی بالفوائد اللطیفه فی شرح الفاظ الوظیفه. 7- شرح منظومه ’السجاعی’. 8- فتح الجلیل علی شرح ابن عقیل. 9- فتح المنان لبیان الرسل التی فی القرآن. 10- منظومه فی الاستعارات. (از معجم المطبوعات ص 1006 و 1007)
احمد بن شهاب الدین احمد بن محمد السجاعی الشافعی الازهری. بمصر متولد شد و در همانجا نش-وو نما یافت و از مشایخ وقت گردید و در حیات پدر بتدریس پرداخت و بعد از مرگ پدر از علماء بزرگ گردید. ملازمت خدمت شیخ حسن جبرتی را کرد و از او علم الحکمه و هدایت و غیر ذلک را کسب کرد. و در جوار پدر مدفون است. وی تألیفات بسیاری دارد که بچاپ نرسیده است: 1- بلوغ الارب بشرح قصیده من کلام العرب. 2- الجواهر المنتظمات فی عقود المقولات. 3- حاشیه ’السجاعی’ علی شرح القطر لابن هشام. 4- رساله فی اثبات کرامات الاولیاء. 5- شرح علی بیتین فی المقولات. 6- شرح وظیفه سیدی احمد رزوق المسمی بالفوائد اللطیفه فی شرح الفاظ الوظیفه. 7- شرح منظومه ’السجاعی’. 8- فتح الجلیل علی شرح ابن عقیل. 9- فتح المنان لبیان الرسل التی فی القرآن. 10- منظومه فی الاستعارات. (از معجم المطبوعات ص 1006 و 1007)
تسو یک بیست و چهارم شبانروز، پارسی تازی گشته سایه در گذشته گذشت زمان را با سایه تیغه ای که در زمین فرو می کردند اندازه می گرفتند، درنگ جام (محمد مقدم در جستار مهر و ناهد) گاهنما، زمان با سر (س ور خاموش) پاس هاسر هاسره (سددر)
تسو یک بیست و چهارم شبانروز، پارسی تازی گشته سایه در گذشته گذشت زمان را با سایه تیغه ای که در زمین فرو می کردند اندازه می گرفتند، درنگ جام (محمد مقدم در جستار مهر و ناهد) گاهنما، زمان با سر (س ور خاموش) پاس هاسر هاسره (سددر)
اگر بیند که سجاده پشمین یا کرباسین داشت یا بخرید، دلیل است به طاعت و عبادت حریص و راغب شود، اگر بیند سجاده او بسوخت یا ضایع شد، تاویل به خلاف این است. اگر بیند سجاده او ابریشمین بود، دلیل است که طاعت و عبادت و نماز برپای کند، ولی در راه دین ضعیف باشد. جابر مغربی اگر بیند درمسجد در سجاده نشسته بود، دلیل که به سفر حجاز شود. خاصه چون بیند در مسجد معتکف باشد. محمد بن سیرین
اگر بیند که سجاده پشمین یا کرباسین داشت یا بخرید، دلیل است به طاعت و عبادت حریص و راغب شود، اگر بیند سجاده او بسوخت یا ضایع شد، تاویل به خلاف این است. اگر بیند سجاده او ابریشمین بود، دلیل است که طاعت و عبادت و نماز برپای کند، ولی در راه دین ضعیف باشد. جابر مغربی اگر بیند درمسجد در سجاده نشسته بود، دلیل که به سفر حجاز شود. خاصه چون بیند در مسجد معتکف باشد. محمد بن سیرین