مصلی. (غیاث). جای نماز. (کشاف اصطلاحات الفنون) (منتهی الارب) (آنندراج). جای سجده: کعبه که سجادۀتکبیر توست تشنۀ جلاب تباشیر توست. نظامی. طریقت به جز خدمت خلق نیست به تسبیح و سجاده و دلق نیست. سعدی. بطاعت بنه چهره بر آستان که این است سجادۀ راستان. سعدی. بگسترد سجاده بر روی آب خیالیست پنداشتم یا به خواب. سعدی. همی گسترانید فرش تر آب چو سجادۀ نیکمردان بر آب. سعدی. دلق و سجادۀ حافظ ببرد باده فروش گر شرابش ز کف ساقی مهوش باشد. حافظ. بمحراب و سجاده رو نه زمانی رها کن بتان محلّل حواجب. نظام قاری (دیوان ص 28). در نماز آر به سجادۀ شطرنجی رخ تا بری دست بطاعت زصغار و ز کبار. نظام قاری (دیوان ص 14). - سجاده بر (در) روی آب افکندن،: تا هوس سجاده بر روی آب افکندن پیش خاطر آورم. (کلیله و دمنه). چون سر سجاده بر آب افکند رنگ عسل بر می ناب افکند. نظامی. صائب از بار گرانجانی سبک کن خویش را تا توانی همچو کف سجاده می افکن در آب. صائب. - سجاده برون فکندن، برون رفتن. خارج گشتن. انتقال یافتن. منتقل شدن: سجاده برون فکند ازین دیر زیرا که ندید در سرش خیر. نظامی. چون مانده شداز عذاب اندوه سجاده برون فکند از انبوه. نظامی. - سجادۀ تقوی: بکوی میفروشانش بجامی بر نمیگیرند زهی سجادۀ تقوی که یک ساغر نمی ارزد. حافظ. - سجادۀ محرابی، جانمازی که بصورت محراب بافند. (آنندراج). - سجادۀ نان، سفرۀ نان. (برهان) (آنندراج)