جدول جو
جدول جو

معنی سجادیه - جستجوی لغت در جدول جو

سجادیه
(سَجْ جا دی یَ)
دهی است از دهستان میان جام بخش تربت جام شهرستان مشهد واقع در 3 هزارگزی باختری تربت جام و هزارگزی باختر شوسۀ عمومی مشهد به تربت جام. هوای آن معتدل و دارای 66 تن سکنه است. آب آنجا از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و مالداری و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

ماده ای شفاف شبیه ژلاتین که در حفرۀ درونی کرۀ چشم بین عدسی و شبکیه قرار دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سبائیه
تصویر سبائیه
فرقه ای از غلاه شیعه، پیروان عبدالله بن سبا که امیرالمومنین علی را خدا می خوانده اند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سجاده
تصویر سجاده
پارچه یا فرشی که روی آن نماز بخوانند، جانماز
فرهنگ فارسی عمید
(سَدَ / دِ)
مخفف سجّاده است:
نه جامه کبود و نه موی دراز
نه اندر سجاده نه اندر وطاست.
ناصرخسرو.
زاهد آسا سجادۀ زربفت
بر سر کوه و گردر اندازد.
خاقانی.
آنجا بود سجادۀ خاصش بدست راست
وینجا بدست چپ بودش تکیه گاه عام.
خاقانی.
نعره زنان برون شدم دلق و سجاده سوختم
دشمن جان خویش را در بن خانه یافتم.
عطار.
چو بادبیزن و مسواک داشت حکم علم
بشد سجادۀ زردک بمرشدی اشهر.
نظام قاری (دیوان ص 16).
، نشان سجده در پیشانی. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد) ، نزد اهل سلوک عبارت است از کسی که در مراحل شریعت و طریقت و حقیقت استوار باشد. وکسی که بمراحل سه گانه بدین مقام نرسیده باشد او را سجاده نتوان نامید. و این لفظ معرب سه جاده است که منظور از سه راه شریعت و حقیقت و طریقت باشد. (کشاف اصطلاحات الفنون)
لغت نامه دهخدا
(سَجْ جا دَ)
از کسانی است که در قرن سوم هجری میزیست و به مخلوق بودن قرآن قایل بود. رجوع به تاریخ الخلفا ص 207 و ضحی الاسلام ج 3 ص 176 و 177 شود
لغت نامه دهخدا
(سَجْ جا دَ / دِ)
مصلی. (غیاث). جای نماز. (کشاف اصطلاحات الفنون) (منتهی الارب) (آنندراج). جای سجده:
کعبه که سجادۀتکبیر توست
تشنۀ جلاب تباشیر توست.
نظامی.
طریقت به جز خدمت خلق نیست
به تسبیح و سجاده و دلق نیست.
سعدی.
بطاعت بنه چهره بر آستان
که این است سجادۀ راستان.
سعدی.
بگسترد سجاده بر روی آب
خیالیست پنداشتم یا به خواب.
سعدی.
همی گسترانید فرش تر آب
چو سجادۀ نیکمردان بر آب.
سعدی.
دلق و سجادۀ حافظ ببرد باده فروش
گر شرابش ز کف ساقی مهوش باشد.
حافظ.
بمحراب و سجاده رو نه زمانی
رها کن بتان محلّل حواجب.
نظام قاری (دیوان ص 28).
در نماز آر به سجادۀ شطرنجی رخ
تا بری دست بطاعت زصغار و ز کبار.
نظام قاری (دیوان ص 14).
- سجاده بر (در) روی آب افکندن،: تا هوس سجاده بر روی آب افکندن پیش خاطر آورم. (کلیله و دمنه).
چون سر سجاده بر آب افکند
رنگ عسل بر می ناب افکند.
نظامی.
صائب از بار گرانجانی سبک کن خویش را
تا توانی همچو کف سجاده می افکن در آب.
صائب.
- سجاده برون فکندن، برون رفتن. خارج گشتن. انتقال یافتن. منتقل شدن:
سجاده برون فکند ازین دیر
زیرا که ندید در سرش خیر.
نظامی.
چون مانده شداز عذاب اندوه
سجاده برون فکند از انبوه.
نظامی.
- سجادۀ تقوی:
بکوی میفروشانش بجامی بر نمیگیرند
زهی سجادۀ تقوی که یک ساغر نمی ارزد.
حافظ.
- سجادۀ محرابی، جانمازی که بصورت محراب بافند. (آنندراج).
- سجادۀ نان، سفرۀ نان. (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
در صنعت کیمیا (زرسازی) بحث کرده و گویند بعمل اکسیر تام دست یافته. (فهرست ابن الندیم ص 497)
لغت نامه دهخدا
(سَ دی یَ)
گنجشک. (منتهی الارب). عصفور. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
پیروان ابو جعفر محمد بن خلیل سکاک اند که خود از شاگردان هشام بن الحکم بود در (کتاب التوحید) خود خدا را دارای پیکر دانسته است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قتادیه
تصویر قتادیه
شتر گون خوار
فرهنگ لغت هوشیار
نیایندگان شاخه ای از رویگردانان (خوارج) و یاران عبدالله بن اباض آنان را اباضیه نیز می نامند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیاسیه
تصویر سیاسیه
مونث سیاسی شهرمداریک ساستاریک وینارتاریک مونث سیاسی روابط سیاسیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سواخیه
تصویر سواخیه
آب و گل بسیار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سواسیه
تصویر سواسیه
تبریزی از درختان، جمع سواء، مانندان، جزها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سناهیه
تصویر سناهیه
پرداخت های کاستی (کاست قسط)
فرهنگ لغت هوشیار
سنبادیان پیروان سنباد که از یاران ابومسلم خراسانی بود و پس از کشته شدن او به دست منصور عباسی از نیشابور برخاست و ابومسلم را زنده و بازگشتنی می دانست گروه بسیاری از ایرانیان به او پیوستند و پس از هفت سال به دست جمهور عجلی کشته شد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سعیدیه
تصویر سعیدیه
چادر یمنی، نام روستایی در مسر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سمادیر
تصویر سمادیر
کم بینی دید ناتوان، سایه واره ها آنچه پیش چشم آید در مستی و گیجی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سداسیه
تصویر سداسیه
ششم بزرگ زبانزدی درخنیا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سجانیده
تصویر سجانیده
کسی یا چیزی که به سبب سرمای سخت از حال خود گشته باشد
فرهنگ لغت هوشیار
دراسمایی نظیر (هرمزجادویه) و (بهمن جادویه) (جاذویه) بمعنی شفیع و واسطه است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سباعیه
تصویر سباعیه
مونث سباعی هفت پاره هفت بند مونث سباعی جمع سباعیات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سوادیه
تصویر سوادیه
توکا از پرند گان
فرهنگ لغت هوشیار
نفرین گویان پیروان عبدالله سباکه بیش از همگان سه خلیفه را نفرین می کردند و علی علیه السلام را خدا می دانستند
فرهنگ لغت هوشیار
جمع ساجد، فروتنان نگونیگران جمع ساجد در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
ماده ای شفاف شبیه به ژلاتین که در حفره درونی کره چشم بین عدسی و شبکیه جای دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رمادیه
تصویر رمادیه
کرک خاکستری از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سجاده
تصویر سجاده
جای نماز، جای سجده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سباهیه
تصویر سباهیه
خودپسند خود خواه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سجاده
تصویر سجاده
((سَ جّ دِ))
جانماز، پارچه یا فرشی که روی آن نماز گزارند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زجاجیه
تصویر زجاجیه
((زُ یِّ))
مایع ژلاتین مانندی که بین عدسی و شبکیه قرار دارد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سجاده
تصویر سجاده
جانماز
فرهنگ واژه فارسی سره
جانماز، مصلی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
اگر بیند که سجاده پشمین یا کرباسین داشت یا بخرید، دلیل است به طاعت و عبادت حریص و راغب شود، اگر بیند سجاده او بسوخت یا ضایع شد، تاویل به خلاف این است. اگر بیند سجاده او ابریشمین بود، دلیل است که طاعت و عبادت و نماز برپای کند، ولی در راه دین ضعیف باشد. جابر مغربی
اگر بیند درمسجد در سجاده نشسته بود، دلیل که به سفر حجاز شود. خاصه چون بیند در مسجد معتکف باشد. محمد بن سیرین
فرهنگ جامع تعبیر خواب