جنگ و خصومت و پیکار نمودن. (آنندراج) : که نادان ز دانش گریزد همی بنادانی اندر ستیزد همی. فردوسی. ابر از فزع باد چو از گوشه بخیزد با باد در آویزد و لختی بستیزد. منوچهری. چو گوید آنکه آمد میر تا با خصم بستیزد ز دو لشکر نماند هیچ سالاری که نگریزد. فرخی. مستیز که با او نه برآیی بستیز نه تو نه چو تو هزار زنار آویز. سوزنی. چند گویی مست گشتم می بده وقت مستی نیست مستیز ای غلام. انوری. خواجه از کبر آن پلنگ آمد که همی با وجود بستیزد. کمال الدین اسماعیل. نهنگ آن به که در دریا ستیزد کز آب خرد ماهی خرد خیزد. نظامی. نی دل که بشوی برستیزم نی زهره که از پدر گریزم. نظامی. هر آن کهتر که با مهتر ستیزد چنان افتد که هرگز برنخیزد. سعدی. دو عاقل را نباشد کین و پیکار نه دانا خود ستیزد با سبکبار. سعدی (گلستان). بر گیر شراب طرب انگیز و بیا پنهان ز رقیب سفله مستیز و بیا. حافظ
جنگ و خصومت و پیکار نمودن. (آنندراج) : که نادان ز دانش گریزد همی بنادانی اندر ستیزد همی. فردوسی. ابر از فزع باد چو از گوشه بخیزد با باد در آویزد و لختی بستیزد. منوچهری. چو گوید آنکه آمد میر تا با خصم بستیزد ز دو لشکر نماند هیچ سالاری که نگریزد. فرخی. مستیز که با او نه برآیی بستیز نه تو نه چو تو هزار زنار آویز. سوزنی. چند گویی مست گشتم می بده وقت مستی نیست مستیز ای غلام. انوری. خواجه از کبر آن پلنگ آمد که همی با وجود بستیزد. کمال الدین اسماعیل. نهنگ آن به که در دریا ستیزد کز آب خرد ماهی خرد خیزد. نظامی. نی دل که بشوی برستیزم نی زَهره که از پدر گریزم. نظامی. هر آن کهتر که با مهتر ستیزد چنان افتد که هرگز برنخیزد. سعدی. دو عاقل را نباشد کین و پیکار نه دانا خود ستیزد با سبکبار. سعدی (گلستان). بر گیر شراب طرب انگیز و بیا پنهان ز رقیب سفله مستیز و بیا. حافظ
لجاج کردن، گردنکشی، نافرمانی کردن، برای مثال در کارها بتا «ستهیدن» گرفته ای / گشتم ستوه از تو من از بس که بستهی (ابوشعیب - شاعران بی دیوان - ۱۶۶)، به دشت نبرد آن هزبر دلیر / سکیزد چو گور و ستیهد چو شیر (دقیقی - ۱۱۳)، تو نکوکار باش تا برهی / با قضا و قدر چرا ستهی (سنائی۱ - ۹۲)
لجاج کردن، گردنکشی، نافرمانی کردن، برای مِثال در کارها بتا «ستهیدن» گرفته ای / گشتم ستوه از تو من از بس که بستهی (ابوشعیب - شاعران بی دیوان - ۱۶۶)، به دشت نبرد آن هزبر دلیر / سکیزد چو گور و ستیهد چو شیر (دقیقی - ۱۱۳)، تو نکوکار باش تا برهی / با قضا و قدر چرا ستهی (سنائی۱ - ۹۲)
ستهیدن. در اوراق مانوی بپارتی ’ستی هگ’ (نزاع طلب، ستیزه جو) ، ستیهیدن فارسی مشتق از ’سته’ = ستیغ فارسی است. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین). ستیزه کردن. (برهان) (اوبهی) (غیاث) (آنندراج). لجاجت کردن. (برهان) (آنندراج) : به آنکس که جانش ز حکمت تهیست ستیهیدنت مایۀ ابلهی است. شاکربخاری. چنین داد پاسخ که زفتی ز شاه ستیهیدن مردم بی گناه. فردوسی. ز نادان که گفتیم هفت است راه یکی آنکه خشم آورد بی گناه. فردوسی. بهفتم که بستیهد اندر دروغ به بیشرمی اندر بجوید فروغ. فردوسی. و لجاج و ستیهیدن گرفت که زیادت خواهم. (سندبادنامه ص 290) ، سخن ناشنودن و نافرمانی نمودن، فریاد و شور. (آنندراج) (برهان)
ستهیدن. در اوراق مانوی بپارتی ’ستی هگ’ (نزاع طلب، ستیزه جو) ، ستیهیدن فارسی مشتق از ’سته’ = ستیغ فارسی است. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین). ستیزه کردن. (برهان) (اوبهی) (غیاث) (آنندراج). لجاجت کردن. (برهان) (آنندراج) : به آنکس که جانش ز حکمت تهیست ستیهیدنت مایۀ ابلهی است. شاکربخاری. چنین داد پاسخ که زفتی ز شاه ستیهیدن مردم بی گناه. فردوسی. ز نادان که گفتیم هفت است راه یکی آنکه خشم آورد بی گناه. فردوسی. بهفتم که بستیهد اندر دروغ به بیشرمی اندر بجوید فروغ. فردوسی. و لجاج و ستیهیدن گرفت که زیادت خواهم. (سندبادنامه ص 290) ، سخن ناشنودن و نافرمانی نمودن، فریاد و شور. (آنندراج) (برهان)
تیز زدن. (آنندراج). رها کردن باد از دهان و یا از پائین. (ناظم الاطباء). تیز دادن. تیز رها کردن. گوزیدن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : بود جولاه شحنۀ لاهور که بتیزم به سبلت کرمش. حکیم شفائی (از آنندراج). چو بر دامان نقاشی زنم چنگ بتیزم بربروت نقش ارژنگ. ملافوقی (ایضاً). نسیم گلشنش بر سبلت شیرازه تیزیده بلاگردان اهرستان شده باغات کومانش. ؟ (ایضاً). گریزید و تیزید و شد همچو باد پی شاخ در، گوش بر باد داد. ادیب پیشاوری (از یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به تیز شود
تیز زدن. (آنندراج). رها کردن باد از دهان و یا از پائین. (ناظم الاطباء). تیز دادن. تیز رها کردن. گوزیدن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : بود جولاه شحنۀ لاهور که بتیزم به سبلت کرمش. حکیم شفائی (از آنندراج). چو بر دامان نقاشی زنم چنگ بتیزم بربروت نقش ارژنگ. ملافوقی (ایضاً). نسیم گلشنش بر سبلت شیرازه تیزیده بلاگردان اهرستان شده باغات کومانش. ؟ (ایضاً). گریزید و تیزید و شد همچو باد پی شاخ در، گوش بر باد داد. ادیب پیشاوری (از یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به تیز شود
جست و خیز کردن. (برهان) ، جفته و آلیز انداختن ستور. (برهان) : به دشت نبرد آن هزبر دلیر سکیزد چو گور و ستیهد چو شیر. دقیقی طوسی (از آنندراج). چو بینی آن خر بدبخت را سلامت نیست که بر سکیزد چون من فروسپوزم نیش. لبیبی
جست و خیز کردن. (برهان) ، جفته و آلیز انداختن ستور. (برهان) : به دشت نبرد آن هزبر دلیر سکیزد چو گور و ستیهد چو شیر. دقیقی طوسی (از آنندراج). چو بینی آن خر بدبخت را سلامت نیست که بر سکیزد چون من فروسپوزم نیش. لبیبی