جدول جو
جدول جو

معنی ستورگاه - جستجوی لغت در جدول جو

ستورگاه(سُ)
آخور. اصطبل. ستورخانه. آغیل. (زمخشری) : کسهاء یعقوب اندر کوشک نگذاشتند از بام ستورگاه لیث را بر سر کلوخی زدند سرش بشکست. (تاریخ سیستان). و گفت (ابوالفتح بستی) : من قریب بیست روز است تا در ستورگاه آب میکشم. (تاریخ بیهقی). لختی فرو رفتند ناگاه میخی آهنین پیدا آمد سطبر چنانکه ستورگاه را باشد. (تاریخ بیهقی). و این گل تا به خانه و کاشانه چنان نباشد که گل ستورگاه. (معارف بهاء ولد)
لغت نامه دهخدا
ستورگاه
ستور جای
تصویری از ستورگاه
تصویر ستورگاه
فرهنگ لغت هوشیار
ستورگاه
آغل، اصطبل، باره بند، پاگاه، ستورخانه، طویله
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ستوروار
تصویر ستوروار
مانند ستوران، همچون ستور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ستوروان
تصویر ستوروان
ستوربان، آنکه از اسب و خر و امثال آن ها مراقبت می کند، میرآخور، چاروادار، رئیس اسطبل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ستوربان
تصویر ستوربان
کسی که از اسب و خر و امثال آن ها مراقبت می کند، میرآخور، چاروادار، رئیس اسطبل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ستوردان
تصویر ستوردان
جای ستوران، ستورجای، اسطبل
فرهنگ فارسی عمید
(سُ تورْ)
بمانند ستور. همانند ستور:
گشتند ستوروار تا کی
با رود و می و سرود و ساغر.
ناصرخسرو.
پنداشتم که دهر چراگاه من شده ست
تا خود ستوروار مر او را چرا شدم.
ناصرخسرو.
رجوع به ستور شود
لغت نامه دهخدا
(سُ)
اصطبل. (آنندراج) : زحل دلالت دارد بر سردابها و ستوردانها. (التفهیم)
لغت نامه دهخدا
(خُرْ)
آخورگه. آخر:
ابلق ایام در آخورگهش
زاویۀ فخر و تفاخرگهش.
امیرخسرو دهلوی
لغت نامه دهخدا
(سُ)
آنکه تیمار اسبان کند، از عالم شتربان و پیلبان. (آنندراج) : گفت من ستوربان اویم... گفت مرا بسرای ستوربان خود فرود آوری و اکنون ستوربانت را برخوان. (تاریخ سیستان). اما او پسر عم من است نه ستوربان. (تاریخ سیستان). مهتر گفت: تو خر نداری ستوربانان بقلباق رفته اند تا گاه سلطانی بغارت بردارند. (تاریخ بیهقی).
از جان کنند قیصر و چیپال بندگی
پیش ستوربان تو و پاسبان تو.
امیرمعزی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(سِ رَ / رِ)
جمع واژۀ ستاره:
امروز که آفتاب دارم در جنگ
نشگفت گر از ستارگان دارم ننگ.
فرخی.
- ستارگان ایستاده، آنانند که بر همه آسمان پراکنده اند و دوری ایشان همیشه یکسان است و بپارسی ایشان را بیابانی خوانند. (التفهیم ص 60).
- ستارگان برجاوران، ثابتات و سیارات. (آنندراج).
- ستارگان متحیر، عبارتند از: زحل، مریخ، زهره و عطارد. (التفهیم ص 78).
- ستارگان همیشه نهان و همیشه آشکار، بنام ابدی الظهور و ابدی الخفا. (التفهیم ص 178)
لغت نامه دهخدا
(سُ)
قشو که بدان ستور را تیمار کنند. شانه ای که بدان گرد پشم ستور بر تن او افشانند. قشو. محسه. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
محکمه. دارالقضاء. دیوانخانه. عدلیه. دادگستری. داورگه:
به داورگه نشاندی داوران را
بکندی بیخ و بن بدگوهران را
به داورگاه او از شاه و چاکر
یکی بودند درویش و توانگر.
فخرالدین اسعد (ویس و رامین)
لغت نامه دهخدا
(عُ)
محل عبور. معبر. راه
لغت نامه دهخدا
(سَ)
پایتخت: و همواره دارالملک و سریرگاه ملوک فرس بوده است. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 3).
با رفعت و قدر باد جاهت
با فتح و ظفر سریرگاهت.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(دَ)
کلاه پادشاهی و تاج. (ناظم الاطباء). (اما جای دیگر دیده نشد)
لغت نامه دهخدا
(سُ نَ / نِ)
آخورگاه. ستورگاه. اصطبل. (زمخشری)
لغت نامه دهخدا
جای تفرج گردشگاه جایی که شادمانی آورد جای کشت و گذارمانند باغ و مرغزار و جز آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سحرگاه
تصویر سحرگاه
زمان پیش از صبح، سحر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سروگاه
تصویر سروگاه
محل شاخ در سر جانوران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سقرگاه
تصویر سقرگاه
لاتینی تازی گشته پرند زر دوخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سریرگاه
تصویر سریرگاه
پایتخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ستوربان
تصویر ستوربان
آنکه ستوران را تربیت و نگهداری کند رایض ستور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ستورخانه
تصویر ستورخانه
اصطبل، آخورگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ستوردان
تصویر ستوردان
اصطبل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ستوروان
تصویر ستوروان
آنکه ستوران را تربیت و نگهداری کند رایض ستور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ستارگان
تصویر ستارگان
جمع ستاره، عبارتند از زحل، مریخ، زهره، عطارد، مشتری و غیره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سورگاه
تصویر سورگاه
محل سور و مهمانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیرگاه
تصویر سیرگاه
محل تفرج جای گردش، تماشاگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ستوربان
تصویر ستوربان
کسی که به امور چهارپایان رسیدگی می کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ستوران
تصویر ستوران
احشام
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ستوربان
تصویر ستوربان
آخرچی
فرهنگ واژه فارسی سره
آغل، اصطبل، باره بند، پاگاه، ستورگاه، طویله
فرهنگ واژه مترادف متضاد
اگر بیند که ستارگان متفرق و آشفته شدند، دلیل که پادشاهان متفرق شوند و کارشان بد گردد. اگر بیند که ستارگان سعد بهم جمع شدند و حالشان نیک بود، دلیل است احوال پادشاهان نیکو و پسندیده بود. اگر بیند که ستارگان را همی خورد، دلیل که از پادشاه وی را منفعت رسد. اگر بیند که ستارگان از خانه او برآمدند، دلیل است که او را فرزندان باشد که مقرب پادشاه گردند. اگر بیند که ستارگان مطیع و فرمانبردار او شدند، دلیل که پادشاهی یابد. اگر بیند که با ستارگان سخن نیکو گفت، دلیل است پادشاه عادل و دادگر بود. اگر به خلاف این بیند، پادشاه ظالم و ستمگر بود. اگر بیند که ستارگان با هم جنگ و نبرد کردند، دلیل که در آن دیار جنگ و کارزار افتد. اگر بیند که ستارگان را فرا گرفت و در آستین نهاد، دلیل است که مال حاصل کند. جابر مغربی گوید: اگر بیند که از جمله ستارگان یک ستاره در برابر وی آشفته و متحیر گردید و در کنار او افتاد، دلیل که او را فرزند عزیز و گرامی در وجود آید. اگر بیند که ستاره طالع در منزل خویش است، دلیل کند که نسلش زیاده گردد. اگر بیند که ستاره را همی بوسید، دلیل است بزرگی را از لشگر پادشاه خدمت کند. ابراهیم کرمانی گوید: دیدن ستارگانی که مردم به وی راه برند، دلیل است برخیر و بزرگی و منفعت و دیدن ستارگان که مردم آن ها می پرستند، دلیل بر شر و مضرت کند. ابراهیم بن عبدالله کرمانی
ستارگان درخواب، دلیل کند بر بزرگان و امیران و آفتاب، دلیل کند بر پادشاه و ماه، دلیل کند بر وزیران. اگر کسی زحل را در خواب بیند، دلیل کند که وی را با دهقانان شغلی افتد که ایشان رامال و نعمت بود، سفله و بخیل است و مکار و فریبنده بود. اگر مشتری را به خواب بیند، وی رابا پارسا و مصلح و نیکخواه کاری افتد و آن کس دادگر منصف و با ورع باشد. اگر مریخ را به خواب بیند، او را با سرهنگی خونخوار بدکردار کاری افتد. اگر زهره را به خواب بیند، دلیل است که او را با خادمان و خاتونان و زنان محتشم پیوستگی باشد و از ایشان خیر وراحت بیند. اگر عطارد را بیند، دلیل که او را پیوستگی بود با مردی عالم و دانا و حکیم و از آن مرد او را فایده رسد. اگر بیند که یکی از ستارگان با وی سخن گفت، دلیل کند که قدر و بزرگی یابد. حضرت دانیال
از ستارگان ثانیه چون شعریی و عیوق و سهیل و اکلیل و بعضی از مشرکان آنان را می پرستند، اگر یکی را به خواب بیند، دلیل است که او را با اهل ذمه و مشرکان صحبت افتد. اگر بیند که ستاره را نشان نبود توبه باید کرد. اگر بیند که ستاره روشن بر زمینی افتاد و روشنائی کم شد، دلیل کند عالم بزرگ آن دیار هلاک گردد و ستارگان روشن به تاویل عالم بود. اگر بیند که ستارگان می لرزیدند، دلیل که فتنه و آشوب در پادشاه و بزرگان افتد. اگر بیند که از آسمان ستاره بر سر وی افتاد، دلیل است که پادشاه نعمت یابد به قدر نور آن ستاره. اگر بیند که ستاره را به دست بگرفت، دلیل که او را فرزندی آید و مقرب پادشاه گردد. اگر در خانه خود ستاره بیند، دلیل است او را فرزندان بسیار بوده باشد. محمد بن سیرین
دیدن ستارگان در خواب بر نه وجه است. اول: فقیهان. دوم: عالم. سوم: قاضیان. چهارم: خلفا. پنجم: وزرا. ششم: دبیران. هفتم: خزانه داران. هشتم: مردمان جنگجوی. نهم: شاگردان.
فرهنگ جامع تعبیر خواب