جدول جو
جدول جو

معنی ستهم - جستجوی لغت در جدول جو

ستهم
کلانسرین مرد
تصویری از ستهم
تصویر ستهم
فرهنگ لغت هوشیار
ستهم
سخت، شدید، ستنبه
تصویری از ستهم
تصویر ستهم
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رستهم
تصویر رستهم
(پسرانه)
رستم، در زبان قدیم ایرانی مرکب از رس (بالش، نمو) + تهم (دلیر، پهلوان)، نام پهلوان شاهنامه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از وستهم
تصویر وستهم
(پسرانه)
ویستهم، گستهم نام سپهبد بابل در زمان یزدگرد پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از گستهم
تصویر گستهم
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر نوذر پادشاه پیشدادی و برادر طوس سپهسالار ایرانی و جزو سپاهیان کیخسرو پادشاه کیانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از رستهم
تصویر رستهم
بزرگ تن، تنومند، بلند بالا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ساهم
تصویر ساهم
ترشرو اخمو، شکیبا مرد، شکیبا: اسپ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ستام
تصویر ستام
یراق و زین اسب، لگام، دهنه و سر افسار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ستهی
تصویر ستهی
خستگی درماندگی، ناتوانی ضعف، ملالت افسردگی، پریشانی
فرهنگ لغت هوشیار
خون و چرک و ریمی باشد که در جراحت جمع شود تا نشتر نزنند بیرون نیاید
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه ناگوار شمارد آب و هوای شهری را بد نام شده و تهمت زده شده، مظنون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ستام
تصویر ستام
((س))
زین و یراق اسب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ستیم
تصویر ستیم
((س))
زخم، چرک و خون
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متهم
تصویر متهم
((مُ تَّ هَ))
بدنام و تهمت زده شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ستهی
تصویر ستهی
ستیزه جو، جنگجو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ستیم
تصویر ستیم
سیم، سیم کشیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متهم
تصویر متهم
کسی که به او تهمت زده شده، کسی که کار بدی به او نسبت داده شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ستام
تصویر ستام
دهنه، لگام، سر افسار، آنچه از ساز و برگ اسب که با طلا و نقره و جواهر زینت داده باشند، برای مثال هزار اسب مرصّع گوش تا دم / همه زرّین ستام و آهنین سم (نظامی۲ - ۳۰۲)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متهم
تصویر متهم
Accused, Defendant
دیکشنری فارسی به انگلیسی
angeklagt, Angeklagter
دیکشنری فارسی به آلمانی
обвиняемый
دیکشنری فارسی به روسی
обвинувачений , обвинувачений
دیکشنری فارسی به اوکراینی
beschuldigd, verdachte
دیکشنری فارسی به هلندی
आरोपी , अभियुक्त
دیکشنری فارسی به هندی
অভিযুক্ত , অভিযুক্ত
دیکشنری فارسی به بنگالی
피고인 , 피고인
دیکشنری فارسی به کره ای
נאשם , נאשם
دیکشنری فارسی به عبری