معنی ستهی
- ستهی
- ستیزه جو، جنگجو
واژههای مرتبط با ستهی
ستهی
- ستهی
- خستگی درماندگی، ناتوانی ضعف، ملالت افسردگی، پریشانی
ستهی
- ستهی
- جنگجو. ستیزه جو. (ناظم الاطباء)
ستهی
- ستهی
- ملالت. ستوهی. سیر آمدگی. (یادداشت بخط مؤلف)
ستهی
- ستهی
- آنکه همواره از پس قوم رود. (منتهی الارب). رجوع به ستیهی شود. در تاج العروس آرد: سُتَیهی و صواب سَیْتهی بر وزن حیدری چنانکه نص فراء است بخط صاغانی
ساهی
- ساهی
- فراموشکار، غافل
ستهم
- ستهم
- کلانسرین مرد
ستوهی
- ستوهی
- اذیت، بجان آمدگی، ترس، وحشت
سمهی
- سمهی
- باد، اتمسفر
ستوهی
- ستوهی
- خستگی، درماندگی، دل تنگی
