جدول جو
جدول جو

معنی ستام

ستام
دهنه، لگام، سر افسار، آنچه از ساز و برگ اسب که با طلا و نقره و جواهر زینت داده باشند، برای مثال هزار اسب مرصّع گوش تا دم / همه زرّین ستام و آهنین سم (نظامی۲ - ۳۰۲)
تصویری از ستام
تصویر ستام
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با ستام

ستام

ستام
ساخت و یراق زین اسب مطلقاً، لجام و سرافسار محلی بزر و نقره. (برهان). ساخت زین یعنی لجام و یراق زین اسب محلی بزر و نقره. (انجمن آرا). ساخت مرکب. (رشیدی). زیوری است که به اسب تعلق دارد. (غیاث). استام. اوستام:
بر اسبی نشانده ستامی بزر
بزر اندرون چند گونه گهر.
فردوسی.
درزمان سوی تو فرستادی
رخش با زین خسروی و ستام.
فرخی.
بهایی بر آن رنگهای شگفت
نوندی بر آن بر ستامی گران.
فرخی.
رسولدار برد دویست هزار درم و اسبی با ستام زر و پنجاه پارچه جامۀ نابریده. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 44).
شو بر فلک سوار ز همت که بر فلک
انجم ز بهره زینت زین و ستام توست.
سوزنی.
ز خاک سُمْش فلک، زرکند که تا گردد
ستام و گام و رکاب براق او زرکند.
سوزنی.
یعنی مرا ببین که سزم نعل مرکبت
چون شهریار راد به تو مرکب و ستام.
سوزنی.
نه جنیبت نه ستام و نه سلاح
نر وشاقان نفری خواهم داشت.
خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 185).
جمله بازین و لگام و جل و ستام. (سندبادنامه ص 309).
- زرین ستام، یراق و ساخت زین:
از اسبان تازی بزرین ستام
ورا بود بیورکه بردند نام.
فردوسی.
تا ندیدم مرکبت رامن ندانستم که هست
باد را سیمین رکاب و کوه را زرین ستام.
فرخی.
همه گوهرین ساز و زرین ستام
بلورین طبق بلکه بیجاده جام.
نظامی.
- ، دارای ستام زرین:
هزار اسب مرصعگوش تا دم
همه زرین ستام و آهنین سم.
نظامی.
- پرستام، جای آکنده از ستام:
همه رزمگه پر ستام و کمر
پر از آلت لشکر و سیم و زر.
فردوسی.
و رجوع به استام و اوستام شود.
، آستان در خانه. (برهان) (جهانگیری)
لغت نامه دهخدا

ستار

ستار
پوشاننده، از نامهای خداوند، نام یکی از رهبران دوره انقلاب مشروطیت که به سردار ملی ملقب گردید
ستار
فرهنگ نامهای ایرانی

استام

استام
آتش کاو آهنین محش محشه سیخی که در تون حمام و تنور نانوایی بکار میرود کفچه آتشدان چمچه کمچه آتش کش بیلچه خاک انداز. زین و یراق اسب ساز و برگ اسب
فرهنگ لغت هوشیار