جدول جو
جدول جو

معنی ستبر - جستجوی لغت در جدول جو

ستبر
ضخیم
تصویری از ستبر
تصویر ستبر
فرهنگ واژه فارسی سره
ستبر
ضخیم و کلفت و گنده و غلیظ
تصویری از ستبر
تصویر ستبر
فرهنگ لغت هوشیار
ستبر
بزرگ، گنده، فربه، سفت و سخت، غلیظ، کلفت، ضخیم
تصویری از ستبر
تصویر ستبر
فرهنگ فارسی عمید
ستبر
((س تَ))
بزرگ، گنده، سفت، محکم، فربه، چاق، ضخیم، کلفت
تصویری از ستبر
تصویر ستبر
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ستبرا
تصویر ستبرا
گندگی درشتی کلفتی، سفتی غلضت، فربهی چاقی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ستبری
تصویر ستبری
گندگی درشتی کلفتی، سفتی غلضت، فربهی چاقی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ستبری
تصویر ستبری
گندگی، کلفتی، ستبر بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ستبرا
تصویر ستبرا
ضخامت، ستبری، کلفتی، گندگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ستبری
تصویر ستبری
بزرگی، درشتی، محکمی، فربهی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ستبرق
تصویر ستبرق
استبرق، گیاهی شیره دار با برگ های پهن و گل های صورتی و سفید خوشه ای و معطر، پارچه ای که با ابریشم و زر بافته می شد، دیبا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استبر
تصویر استبر
کلفت، سطبر، گنده، ضخیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استبر
تصویر استبر
ستبر، بزرگ، گنده، فربه، سفت و سخت، غلیظ، کلفت، ضخیم، برای مثال دو بازوش استبر و پشتش قوی / فروزان از او فرۀ خسروی (دقیقی - ۱۱۴)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استبر
تصویر استبر
((اِ تَ))
بزرگ، گنده، سفت، محکم، فربه، چاق، ضخیم، کلفت، ستبر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ستار
تصویر ستار
(پسرانه)
پوشاننده، از نامهای خداوند، نام یکی از رهبران دوره انقلاب مشروطیت که به سردار ملی ملقب گردید
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سابر
تصویر سابر
شمشیر، تیغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ستار
تصویر ستار
بسیار پوشنده، یکی از صفات باریتعالی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سخبر
تصویر سخبر
مار دوست از گیاهان، ناتوزش (بی وفائی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ستیر
تصویر ستیر
پوشیده، مستور سیر، 61 مثقال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ستور
تصویر ستور
اسب، حیوانات چارپا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ستخر
تصویر ستخر
استخر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سطبر
تصویر سطبر
کلفت و غلیظ، ستبر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سغبر
تصویر سغبر
یونانی سرخش گیلدارو از گیاهان دارویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سعبر
تصویر سعبر
چاه پر آب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سنبر
تصویر سنبر
کاردان کارشناس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ستار
تصویر ستار
ستر، پرده، پوشش
سه تار
ستاره، هر یک از نقطه های درخشان که شب در آسمان دیده می شود، کوکب، نجم، جرم، نجمه، استاره، تارا، اختر، نیّر، کوکبه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سترب
تصویر سترب
والی، حاکم، استاندار، ساتراپ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ستیر
تصویر ستیر
مستور، پوشیده، برای مثال ور درآید محرمی دور از گزند / برگشایند آن ستیران روی بند (مولوی - ۱۳۱)، عفیف، پاک دامن، پارسا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ستخر
تصویر ستخر
استخر، آبگیر مصنوعی، روباز یا سرپوشیده، گود و معمولاً به شکل مستطیل که برای شنا کردن ساخته می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سترب
تصویر سترب
ستبر، بزرگ، گنده، فربه، سفت و سخت، غلیظ، کلفت، ضخیم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ستور
تصویر ستور
حیوان چهار پا که سواری بدهد یا بار ببرد مانند اسب و استر، چهارپا، چارپا، چاروا
جمع واژۀ ستر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متبر
تصویر متبر
سیژیده (هلاک شده) سیز شمند، شکننده هلاک شده. شکننده، هلاک کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ستار
تصویر ستار
((س))
پوشش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ستار
تصویر ستار
((سَ تّ))
بسیار پوشاننده
ستار العیوب: پوشاننده عیب ها، صفتی از صفت های خدا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ستیر
تصویر ستیر
((س تِ))
استیر، یک چهارم من
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ستیر
تصویر ستیر
((سَ))
کسی که عیب و خطای دیگری را می پوشاند
فرهنگ فارسی معین