- ستبر
- ضخیم
معنی ستبر - جستجوی لغت در جدول جو
- ستبر
- ضخیم و کلفت و گنده و غلیظ
- ستبر
- بزرگ، گنده، فربه، سفت و سخت، غلیظ، کلفت، ضخیم
- ستبر ((س تَ))
- بزرگ، گنده، سفت، محکم، فربه، چاق، ضخیم، کلفت
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
گندگی درشتی کلفتی، سفتی غلضت، فربهی چاقی
گندگی درشتی کلفتی، سفتی غلضت، فربهی چاقی
گندگی، کلفتی، ستبر بودن
ضخامت، ستبری، کلفتی، گندگی
بزرگی، درشتی، محکمی، فربهی
استبرق، گیاهی شیره دار با برگ های پهن و گل های صورتی و سفید خوشه ای و معطر، پارچه ای که با ابریشم و زر بافته می شد، دیبا
کلفت، سطبر، گنده، ضخیم
ستبر، بزرگ، گنده، فربه، سفت و سخت، غلیظ، کلفت، ضخیم، برای مثال دو بازوش استبر و پشتش قوی / فروزان از او فرۀ خسروی (دقیقی - ۱۱۴)
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
پوشاننده، از نامهای خداوند، نام یکی از رهبران دوره انقلاب مشروطیت که به سردار ملی ملقب گردید
شمشیر، تیغ
بسیار پوشنده، یکی از صفات باریتعالی
مار دوست از گیاهان، ناتوزش (بی وفائی)
پوشیده، مستور سیر، 61 مثقال
اسب، حیوانات چارپا
استخر
کلفت و غلیظ، ستبر
یونانی سرخش گیلدارو از گیاهان دارویی
چاه پر آب
کاردان کارشناس
ستر، پرده، پوشش
سه تار
ستاره، هر یک از نقطه های درخشان که شب در آسمان دیده می شود، کوکب، نجم، جرم، نجمه، استاره، تارا، اختر، نیّر، کوکبه
سه تار
ستاره، هر یک از نقطه های درخشان که شب در آسمان دیده می شود، کوکب، نجم، جرم، نجمه، استاره، تارا، اختر، نیّر، کوکبه
والی، حاکم، استاندار، ساتراپ
مستور، پوشیده، برای مثال ور درآید محرمی دور از گزند / برگشایند آن ستیران روی بند (مولوی - ۱۳۱) ، عفیف، پاک دامن، پارسا
استخر، آبگیر مصنوعی، روباز یا سرپوشیده، گود و معمولاً به شکل مستطیل که برای شنا کردن ساخته می شود
ستبر، بزرگ، گنده، فربه، سفت و سخت، غلیظ، کلفت، ضخیم
حیوان چهار پا که سواری بدهد یا بار ببرد مانند اسب و استر، چهارپا، چارپا، چاروا
جمع واژۀ ستر
جمع واژۀ ستر
سیژیده (هلاک شده) سیز شمند، شکننده هلاک شده. شکننده، هلاک کننده