جدول جو
جدول جو

معنی ستانی - جستجوی لغت در جدول جو

ستانی
افقی
تصویری از ستانی
تصویر ستانی
فرهنگ واژه فارسی سره

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

پارسی تازی گشته بوستانی کاشته منسوب به بستان بوستانی: گیاه بستانی، باغبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بستانی
تصویر بستانی
باغبان، مربوط به بستان مثلاً گیاهان بستانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ستونی
تصویر ستونی
عمودی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ستانه
تصویر ستانه
آستانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ستاری
تصویر ستاری
پرده پوشی (از توصاف خدا)، عفو اعماض
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سمانی
تصویر سمانی
ورتیج اوشوم از مرغان در برهان سمانی آمده و پارسی بلدرچین کرک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متانی
تصویر متانی
کسی که در کاری تامل و درنگ می کند، درنگ کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فتانی
تصویر فتانی
در تازی نیامده شهر آشوبی حالت و کیفیت فتان فتنه انگیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کتانی
تصویر کتانی
یانه ای بزرکی منسوب به کتان: (نزد خورشید فضل گردو نی پیش مهتاب طبع کتانی) (سنائی)، نوعی کاغذ عالی که در عکاسی و چاپ بکار رود و سطح آن دارا بر جستگیها یی است بطرح تار و پود پارچه کتان
فرهنگ لغت هوشیار
درنگ کننده آهسته کار متاهل یالمند زندار آنکه در امری درنگ و تامل کند درنگ کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ستانه
تصویر ستانه
((سَ یا س نِ))
آستان، چوب زیرین چارچوب (در)، مقدمه، وسیله، بارگاه شاهان، آستانه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ستانه
تصویر ستانه
آستان، درگاه، درگه، برای مثال گر از سوختن رست خواهی همی شو / به آموختن سر بنه بر ستانه (ناصرخسرو - ۴۲)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سانی
تصویر سانی
آبکش آبیار
فرهنگ لغت هوشیار
پسوند مکان. الف: باسم ذات پیوند دال بر بسیاری و فراوانی: بوستان خارستان تاکستان سروستان گلستان گورستان نیستان. ب: باسم معنی پیوندد و افاده محل و مکان کند: دادستان فرهنگستان ورستان ج: باسم خاص (علم) پیوندد و افاده مقر مستقر و محل کند: ارمنستان افغانستان تاجیکستان ترکستان کردستان گرجستان لرستان هندوستان، پسوند زمان: تابستان زمستان. در ترکیب به معنی ستاینده آید: جانستان دادستان دلستان
فرهنگ لغت هوشیار
درنگ کردن، انتظار نمودن درنگ دیر کاری آهستگی سستی سستکاری گیاخن درنگ کردن ایست کردن آهسته کردن، سستی کردن تاخیر کردن، آهستگی درنگ، تاخیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تانی
تصویر تانی
درنگ کردن، به آهستگی و آرامی کاری کردن، آهستگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ستان
تصویر ستان
پسوند متصل به واژه به معنای جای فراوانی چیزی مثلاً باغستان، تاکستان، خارستان، ریگستان، سروستان، سنبلستان، گلستان، گورستان، نخلستان، نیستان،
با نام های اقوم و طوایف ترکیب می شود مثلاً ارمنستان، افغانستان، انگلستان، بلوچستان، تاجیکستان، ترکستان، عربستان، کردستان، گرجستان، لرستان، هندوستان
چون حرف آخر اسم های فارسی ساکن است هرگاه به اسمی ملحق شود حرکت قبل از «س» به حرف پیش از آن داده می شود مانند گل که گلستان می گویند،
در اسم هایی که حرف آخر آن ها «و» باشد حرکت «س» حذف می شود، مثل بوستان،
در اسم هایی که حرف آخر آن ها «ه» باشد حرکت «س» تلفظ می شود، مثل لاله که لاله ستان می گویند،
در شعر گاهی به ضرورت وزن حرف سین تلفظ می شود و گلستان را گلستان می گویند، برای مثال آن بیابان پیش او چون گلستان / می فتاد از خنده او چون گل ستان (مولوی - ۴۸۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ستان
تصویر ستان
آنکه به پشت روی زمین دراز کشیده باشد، به پشت خوابیده، طاق باز، برای مثال فکنده سر نیزۀ جان ستان / یکی را نگون و یکی را «ستان» (اسدی - ۲۲۱)
آستانه، درگاه، درگه، جلو در خانه، کفش کن، برای مثال به جای شنگرف اندر نگارهاش عقیق/ به جای ساروج اندر ستان هاش درر (فرخی - ۱۲۹ حاشیه)
پسوند متصل به واژه به معنای ستاننده مثلاً جان ستان، دادستان، دل ستان، کشورستان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ستان
تصویر ستان
((سَ یا س))
به پشت خوابیده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ستان
تصویر ستان
آستانه (در)، کفش کن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ستان
تصویر ستان
((ری. اِفا.))
در ترکیب به معنی «ستاننده» آید، دلستان، جانستان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ستان
تصویر ستان
((س))
پسوند مکان، به اسم ذات پیوندد دال بر بسیاری و فراوانی دارد، بوستان، گلستان، نیستان، به اسم معنی پیوندد و افاده محل کند، فرهنگستان، دادستان، به اسم خاص پیوندد و افاده محل کند، بلوچستان، کردستان، افغانستان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ستانیده
تصویر ستانیده
گرفته ستده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ستانیدن
تصویر ستانیدن
چیزی از کسی گرفتن ستدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرویشهای تابستانی
تصویر فرویشهای تابستانی
تعطیلات تابستانی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از هم داستانی
تصویر هم داستانی
موافقت، توافق
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فیلم غیر داستانی
تصویر فیلم غیر داستانی
فیلمی که به شخصیت ها و رویدادهای واقعی و نه تخیلی بپردازد. از جمله فیلم های غیر داستانی می توان به این گونه ها اشاره کرد: مستند، فیلم های سفرنامه ای، فیلم های آموزشی، فیلم های خبری.
فرهنگ اصطلاحات سینمایی
تصویری از استانیدن
تصویر استانیدن
باز داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصطبل تابستانی
تصویر اصطبل تابستانی
کاچه (گویش گیلکی)
فرهنگ لغت هوشیار
قدیمی کهن. یا آثار باستانی. آثار و ابنیه قدیمی و تاریخی اشیا عتیقه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بایستانی
تصویر بایستانی
باستانی، قدیم، کهنه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعطیلات تابستانی
تصویر تعطیلات تابستانی
فرویشهای تابستانی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بوستانی
تصویر بوستانی
منسوب به بستان بوستانی: گیاه بستانی، باغبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاکستانی
تصویر پاکستانی
منسوب به پاکستان
فرهنگ لغت هوشیار