- ستانی
- افقی
معنی ستانی - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پارسی تازی گشته بوستانی کاشته منسوب به بستان بوستانی: گیاه بستانی، باغبان
باغبان، مربوط به بستان مثلاً گیاهان بستانی
عمودی
آستانه
پرده پوشی (از توصاف خدا)، عفو اعماض
ورتیج اوشوم از مرغان در برهان سمانی آمده و پارسی بلدرچین کرک
کسی که در کاری تامل و درنگ می کند، درنگ کننده
در تازی نیامده شهر آشوبی حالت و کیفیت فتان فتنه انگیزی
یانه ای بزرکی منسوب به کتان: (نزد خورشید فضل گردو نی پیش مهتاب طبع کتانی) (سنائی)، نوعی کاغذ عالی که در عکاسی و چاپ بکار رود و سطح آن دارا بر جستگیها یی است بطرح تار و پود پارچه کتان
درنگ کننده آهسته کار متاهل یالمند زندار آنکه در امری درنگ و تامل کند درنگ کننده
آستان، درگاه، درگه، برای مثال گر از سوختن رست خواهی همی شو / به آموختن سر بنه بر ستانه (ناصرخسرو - ۴۲)
آبکش آبیار
پسوند مکان. الف: باسم ذات پیوند دال بر بسیاری و فراوانی: بوستان خارستان تاکستان سروستان گلستان گورستان نیستان. ب: باسم معنی پیوندد و افاده محل و مکان کند: دادستان فرهنگستان ورستان ج: باسم خاص (علم) پیوندد و افاده مقر مستقر و محل کند: ارمنستان افغانستان تاجیکستان ترکستان کردستان گرجستان لرستان هندوستان، پسوند زمان: تابستان زمستان. در ترکیب به معنی ستاینده آید: جانستان دادستان دلستان
درنگ کردن، انتظار نمودن درنگ دیر کاری آهستگی سستی سستکاری گیاخن درنگ کردن ایست کردن آهسته کردن، سستی کردن تاخیر کردن، آهستگی درنگ، تاخیر
درنگ کردن، به آهستگی و آرامی کاری کردن، آهستگی
پسوند متصل به واژه به معنای جای فراوانی چیزی مثلاً باغستان، تاکستان، خارستان، ریگستان، سروستان، سنبلستان، گلستان، گورستان، نخلستان، نیستان،
با نام های اقوم و طوایف ترکیب می شود مثلاً ارمنستان، افغانستان، انگلستان، بلوچستان، تاجیکستان، ترکستان، عربستان، کردستان، گرجستان، لرستان، هندوستان
چون حرف آخر اسم های فارسی ساکن است هرگاه به اسمی ملحق شود حرکت قبل از «س» به حرف پیش از آن داده می شود مانند گل که گلستان می گویند،
در اسم هایی که حرف آخر آن ها «و» باشد حرکت «س» حذف می شود، مثل بوستان،
در اسم هایی که حرف آخر آن ها «ه» باشد حرکت «س» تلفظ می شود، مثل لاله که لاله ستان می گویند،
در شعر گاهی به ضرورت وزن حرف سین تلفظ می شود و گلستان را گلستان می گویند، برای مثال آن بیابان پیش او چون گلستان / می فتاد از خنده او چون گل ستان (مولوی - ۴۸۶)
با نام های اقوم و طوایف ترکیب می شود مثلاً ارمنستان، افغانستان، انگلستان، بلوچستان، تاجیکستان، ترکستان، عربستان، کردستان، گرجستان، لرستان، هندوستان
چون حرف آخر اسم های فارسی ساکن است هرگاه به اسمی ملحق شود حرکت قبل از «س» به حرف پیش از آن داده می شود مانند گل که گلستان می گویند،
در اسم هایی که حرف آخر آن ها «و» باشد حرکت «س» حذف می شود، مثل بوستان،
در اسم هایی که حرف آخر آن ها «ه» باشد حرکت «س» تلفظ می شود، مثل لاله که لاله ستان می گویند،
در شعر گاهی به ضرورت وزن حرف سین تلفظ می شود و گلستان را گلستان می گویند،
آنکه به پشت روی زمین دراز کشیده باشد، به پشت خوابیده، طاق باز، برای مثال فکنده سر نیزۀ جان ستان / یکی را نگون و یکی را «ستان» (اسدی - ۲۲۱)
آستانه، درگاه، درگه، جلو در خانه، کفش کن،برای مثال به جای شنگرف اندر نگارهاش عقیق/ به جای ساروج اندر ستان هاش درر (فرخی - ۱۲۹ حاشیه)
پسوند متصل به واژه به معنای ستاننده مثلاً جان ستان، دادستان، دل ستان، کشورستان
آستانه، درگاه، درگه، جلو در خانه، کفش کن،
پسوند متصل به واژه به معنای ستاننده مثلاً جان ستان، دادستان، دل ستان، کشورستان
آستانه (در)، کفش کن
((س))
فرهنگ فارسی معین
پسوند مکان، به اسم ذات پیوندد دال بر بسیاری و فراوانی دارد، بوستان، گلستان، نیستان، به اسم معنی پیوندد و افاده محل کند، فرهنگستان، دادستان، به اسم خاص پیوندد و افاده محل کند، بلوچستان، کردستان، افغانستان
گرفته ستده
چیزی از کسی گرفتن ستدن
تعطیلات تابستانی
موافقت، توافق
فیلمی که به شخصیت ها و رویدادهای واقعی و نه تخیلی بپردازد. از جمله فیلم های غیر داستانی می توان به این گونه ها اشاره کرد: مستند، فیلم های سفرنامه ای، فیلم های آموزشی، فیلم های خبری.
باز داشتن
کاچه (گویش گیلکی)
قدیمی کهن. یا آثار باستانی. آثار و ابنیه قدیمی و تاریخی اشیا عتیقه
باستانی، قدیم، کهنه
فرویشهای تابستانی
منسوب به بستان بوستانی: گیاه بستانی، باغبان
منسوب به پاکستان