سبوی درخواب، مزدوری منافق است، که بر دست وی مال ضایع گردد. محمد بن سیرین دیدن سبو در خواب بر نه وجه بود. اول: مزدور و منافق. دوم: زن. سوم: خادم. چهارم: کنیزک. پنجم: قوام دین. ششم: صلاح تن. هفتم: خیرو برکت. هشتم: مال و نعمت. نهم: میراث از جهت زنان. سبو درخواب، دیدن کنیزک باشد، یا خادم. اگر بیند که سبوی نو فرا گرفت یا بخرد، دلیل است که کنیزک یا خادمی وی را حاصل گردد. اگر بیند که سبوی او بشکست یا ضایع شد، دلیل کند که کنیزک یاخادمش بمیرد یا بگریزد. اگر بیند که سبوی او سوراخ شد، دلیل است که کنیزک یا خادمش بیمار گردد. اگر بیند که سبویش پر از آب صافی بود، دلیل است از آن کنیزک یا خادم او را خیر و منفعت رسد.
سبوی درخواب، مزدوری منافق است، که بر دست وی مال ضایع گردد. محمد بن سیرین دیدن سبو در خواب بر نه وجه بود. اول: مزدور و منافق. دوم: زن. سوم: خادم. چهارم: کنیزک. پنجم: قوام دین. ششم: صلاح تن. هفتم: خیرو برکت. هشتم: مال و نعمت. نهم: میراث از جهت زنان. سبو درخواب، دیدن کنیزک باشد، یا خادم. اگر بیند که سبوی نو فرا گرفت یا بخرد، دلیل است که کنیزک یا خادمی وی را حاصل گردد. اگر بیند که سبوی او بشکست یا ضایع شد، دلیل کند که کنیزک یاخادمش بمیرد یا بگریزد. اگر بیند که سبوی او سوراخ شد، دلیل است که کنیزک یا خادمش بیمار گردد. اگر بیند که سبویش پر از آب صافی بود، دلیل است از آن کنیزک یا خادم او را خیر و منفعت رسد.
گیاهی که خام یا پختۀ آن خورده شود مانند تره، جعفری، گشنیز، اسفناج، نعناع، ترخون، ریحان، سبزی خوردن، سبزی خوردنی، گیاه و سبزه، برای مثال برین گونه تا هفت سال از جهان / ندیدند سبزی کهان و مهان (فردوسی - ۷/۱۷)، به سبزی کجا تازه گردد دلم / که سبزی بخواهد دمید از گلم (سعدی۱ - ۱۸۴)، حالت و چگونگی هر چیز سبز، سبز بودن، رنگ سبز داشتن
گیاهی که خام یا پختۀ آن خورده شود مانند تره، جعفری، گشنیز، اسفناج، نعناع، ترخون، ریحان، سبزی خوردن، سبزی خوردنی، گیاه و سبزه، برای مِثال برین گونه تا هفت سال از جهان / ندیدند سبزی کهان و مهان (فردوسی - ۷/۱۷)، به سبزی کجا تازه گردد دلم / که سبزی بخواهد دمید از گلم (سعدی۱ - ۱۸۴)، حالت و چگونگی هر چیز سبز، سبز بودن، رنگ سبز داشتن
لاتینی تازی گشته مریم گلی سروی از گل ها از آن روی که گل آن چون سرو است است در تهران به آن سروی گفته می شود آرامبخش، انگبین، ورتیج بدبده از مرغان اوشوم (گویش گیلکی) بودنه هر چیز که تسلی دهد مایه تسلی، انگبین عسل، مرغی است شبیه به تیهو بلدرچین
لاتینی تازی گشته مریم گلی سروی از گل ها از آن روی که گل آن چون سرو است است در تهران به آن سروی گفته می شود آرامبخش، انگبین، ورتیج بدبده از مرغان اوشوم (گویش گیلکی) بودنه هر چیز که تسلی دهد مایه تسلی، انگبین عسل، مرغی است شبیه به تیهو بلدرچین
در فارسی به کار می رود پدر منسوب به اب پدری، در تداول فارسیان این کلمه را بمعنی پدر بکار برند و ابوی من ابوی تو ابوی او گویند و بدین معنی در بعضی نوشته ها هم بکار رفته است
در فارسی به کار می رود پدر منسوب به اب پدری، در تداول فارسیان این کلمه را بمعنی پدر بکار برند و ابوی من ابوی تو ابوی او گویند و بدین معنی در بعضی نوشته ها هم بکار رفته است
سبز بودن، طراوات، شادابی، گیاهی که خام یا پخته آن را می خورند، مانند، نعناع، ترخون، ریحان و جزو آن ها، خوردن هر یک از سبزی هایی که به صورت خام خورده می شود سبزی پاک کن: کنایه از متملق، چاپلوس
سبز بودن، طراوات، شادابی، گیاهی که خام یا پخته آن را می خورند، مانند، نعناع، ترخون، ریحان و جزو آن ها، خوردن هر یک از سبزی هایی که به صورت خام خورده می شود سبزی پاک کن: کنایه از متملق، چاپلوس