معنی سبوهین - جستجوی لغت در جدول جو

سبوهین

لغت نامه دهخدا

سروین

(دخترانه)

شبیه سرو، مانند سرو

فرهنگ نامهای ایرانی

کوهین

(پسرانه)

منسوب به کوه، نام گیاهی که ریشه آن مانند ریشه نی است

فرهنگ نامهای ایرانی

بوکین

(دخترانه)

خیمه شب بازی (نگارش کردی: بوکین)

فرهنگ نامهای ایرانی

سبکتین

(پسرانه)

نام مؤسس سلسله غزنویان و پدر سلطان محمد غزنوی

فرهنگ نامهای ایرانی

سورین

(پسرانه)

توانا، دلیر

فرهنگ نامهای ایرانی

ساوین

(دخترانه)

سبدی که در آن پنبه می گذارند

فرهنگ نامهای ایرانی

سوهان

سنگی که برای تیز کردن کارد یا شمشیر و مانند آن به کار می رود، فسان، فسن، سان، سان ساو، سنگ ساو، سامیز، مسنّ
نوعی شیرینی که با گندم سبزکرده، آرد، شکر و روغن درست می کنند

فرهنگ فارسی عمید

توهین

خواروخفیف کردن، سست کردن، ضعیف کردن

فرهنگ فارسی عمید

ستوهی

خستگی، درماندگی، دل تنگی

فرهنگ فارسی عمید

بومهین

بومهن، زلزله، زمین لرزه

فرهنگ فارسی عمید

ستوهیدن

به ستوه آمدن، به تنگ آمدن، خسته و درمانده شدن، ستیزه کردن

فرهنگ فارسی عمید

سلوطین

(سُ)

دهی است از دهستان چولائی خانه بخش حومه شهرستان مشهد. دارای 433 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات، بنشن و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)

لغت نامه دهخدا

کبودین

دهی است از بخش شهریار، شهرستان تهران. جلگه ای، معتدل. سکنه 248 تن. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1 ص 174)

لغت نامه دهخدا

سبدچین

(سَ بَ)

بمعنی پساچین و آن بقیه و تتمۀ میوه و انگوری بود که در آخرهای فصل میوه در باغها و درختها بجا مانده باشد. (برهان) (آنندراج). بقیۀ انگور باشد که جای جای مانده باشد. (صحاح الفرس) (لغت فرس اسدی). آن باقیات انگور و میوه که جابجا در باغ مانده باشد. (شرفنامۀ منیری) :
مغ از نشاط سبدچین که مست خواهد شد
کند برابر چرخشت خشت بالینا.
عمارۀ مروزی.
حسود شاه را در باغ امید
نمانده ست از ثمر غیر از سبدچین.
شمس فخری

لغت نامه دهخدا

ستوهیدن

(لَ گَ فُ بُ دَ)

نفرت داشتن و بتنگ آمدن. (آنندراج). بیزار بودن:
سپهر گشتت دایه گریز از این دایه
زمانه بودت مادر ستوه از این مادر.
مسعودسعد

لغت نامه دهخدا

بومهین

(مَ)

بومهن. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به به بومهن شود، مجامعت کردن با زن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، آگاه شدن بر چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : مابهت له ، ای مافطنت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد)

بومهن. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به به بومهن شود، مجامعت کردن با زن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، آگاه شدن بر چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : مابهت له ُ، ای مافطنت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد)

لغت نامه دهخدا

بومهین

زمین لرزه زلزله

معنی سبوهین - جستجوی لغت در جدول جو

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما