سیرآمدگی. ضجرت. بجان آمدگی. اذی. اذیت. (دستوراللغه) ، ترس. وحشت. (ولف) : چوروز از شب آمد بکوشش ستوه ستوهی گرفته فرو شد بکوه. فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 1 ص 189). بزین پلنگ اندرون بد سوار ستوهی نیامَدْش از آن کارزار. فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 5 ص 1222)
ستور بودن. حالت ستور: سوی خردمند ز خر خرتر است هر که مر او را بستوری رضاست. ناصرخسرو. از حال نباتی برسیدم بستوری یک چند همی بودم چون مرغک بی پر. ناصرخسرو