- سبو
- قدح
معنی سبو - جستجوی لغت در جدول جو
- سبو
- کوزه سفالی
- سبو
- کوزۀ سفالی، کوزۀ دسته دار که در آن آب یا شراب بریزند
- سبو ((سَ))
- کوزه سفالی، ظرف شراب
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آوندی سفالین و دسته دار که در آن شراب و جز آن ریزند کوزه سفالی
لاتینی تازی گشته پراسه ازگیاهان
پیش بر پیش پیشی گیرنده
درازیدن، فراخی فراوانی
هفته
فرو هشتگی موی، تپ کردن
پوست جو و گندم آرد کرده
شنارو، اسب خوش رفتار نامی از نامهای خدایتعالی، بسیار منزه
جمع سبت، شنبه ها روزهای شنبه
پوست گندم یا جو، پوست آرد نشدۀ دانۀ گندم یا جو که از الک کردن آرد به دست می آید
از نام های خداوند
ددمنشانه
خوشه
هفت بار
فرو هشتگی موی، تپ کردن
سبوس آرد گندم و جو، خشکیی مانند سبوس که در سر آدمی پیدا شود حزازه، نوزاد حشره ای که از آرد گندم پیدا شود و از آرد گندم و جو و برنج تغذیه کند و آن سیاه رنگ و کوچک است و در لای آرد چندم و جو و برنج حرکت کند و از ذرات آرد شده تغذیه نماید شپشه، ریزه چوب که از دم اره جدا شود
پشت پائی، مخنث
جمع سبوح، پاکان فرشتگان
سبوی کوچک
آنکه شراب از سبو نوشد
شکستن کوزه سفالین، نومید شدن ناامید گشتن، شراب را ریختن، منع شراب کردن
سبوی کوچک، کوزۀ کوچک
سپوسه، سپوس، شورۀ سر انسان، خاک اره
آنکه سبو را حمل کند و از جایی به جایی ببرد، کسی که یک سبو شراب بنوشد، کنایه از شراب خوار
هیز، مخنث، پشت پایی