جدول جو
جدول جو

معنی سبخی - جستجوی لغت در جدول جو

سبخی
(سَ)
قسمی نمک. (دمشقی)
لغت نامه دهخدا
سبخی
(سَ بَ)
نسبت است مر ابویعقوب فرقدبن یعقوب السبخی العابد از اهل ارمینیه. (لباب الانساب ص 528)
منسوب است بسبخ که شوره زار را گویند. (الانساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سبطی
تصویر سبطی
امت موسی، یهودی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سبعی
تصویر سبعی
شیعه اسماعیلیه، از فرقه های شیعه که اسماعیل فرزند امام جعفر صادق را آخرین و هفتمین امام می دانند
اسماعیلیه، شیعه سبعیّه، شیعه باطنیّه، شیعه هفت امامی، سبعیّه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سبکی
تصویر سبکی
مقابل سنگینی و گرانی، سبک بودن، کم وزنی، کنایه از چستی وچالاکی، کنایه از جلفی، کنایه از خواری و کوچکی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سبزی
تصویر سبزی
گیاهی که خام یا پختۀ آن خورده شود مانند تره، جعفری، گشنیز، اسفناج، نعناع، ترخون، ریحان، سبزی خوردن، سبزی خوردنی، گیاه و سبزه، برای مثال برین گونه تا هفت سال از جهان / ندیدند سبزی کهان و مهان (فردوسی - ۷/۱۷)، به سبزی کجا تازه گردد دلم / که سبزی بخواهد دمید از گلم (سعدی۱ - ۱۸۴)، حالت و چگونگی هر چیز سبز، سبز بودن، رنگ سبز داشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سبعی
تصویر سبعی
حیوانی، مربوط به حیوان مانند حیوان، حیوان بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سبعی
تصویر سبعی
درند گی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سبکی
تصویر سبکی
کم وزنی، ضد سنگینی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرخی
تصویر سرخی
سرخ بودن، رنگ سرخ، شهاب صاعقه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیخی
تصویر سیخی
منسوب به سیخ، گوشه ایست در دستگاه شور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سبوی
تصویر سبوی
آوندی سفالین و دسته دار که در آن شراب و جز آن ریزند کوزه سفالی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سبیخ
تصویر سبیخ
گلوله پنبه، پنبه دارویین پنبه آغشته به دارو، پر افتاده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سبخه
تصویر سبخه
شوره زار، گلوزغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طبخی
تصویر طبخی
منسوب به طبخ، آن چه ویژه فن آشپزی است پخت
فرهنگ لغت هوشیار
سبز بودن خضرت، طراوت شادابی (گیاهان و غیره)، گیاهی که خام یا پخته آن را خورند مانند نعناع ترخون ریحان و جز آنها جمع سبزیها سبزیجات (غلط)، صراحی شراب
فرهنگ لغت هوشیار
سواری که مایحتاج خود را بفتراک بسته و مسلح و مکمل یراق میراند سبای سوار زبده سوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سبزی
تصویر سبزی
((سَ))
سبز بودن، طراوات، شادابی، گیاهی که خام یا پخته آن را می خورند، مانند، نعناع، ترخون، ریحان و جزو آن ها، خوردن هر یک از سبزی هایی که به صورت خام خورده می شود
سبزی پاک کن: کنایه از متملق، چاپلوس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سبای
تصویر سبای
((سُ))
سواری که مایحتاج خود را به فتراک بسته و مسلح و مکمل یراق می راند
سبای سوار: زبده سوار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سبکی
تصویر سبکی
بی خردی، بی وقاری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سبزی
تصویر سبزی
صراحی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سبکی
تصویر سبکی
Levity, Lightness, Stylistic
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از سبزی
تصویر سبزی
Vegetable
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از سبکی
تصویر سبکی
стилістичний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از سبزی
تصویر سبزی
warzywny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از سبکی
تصویر سبکی
stylistyczny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از سبکی
تصویر سبکی
легковажність , легкість
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از سبزی
تصویر سبزی
овочевий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از سبکی
تصویر سبکی
stilistisch
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از سبکی
تصویر سبکی
Leichtigkeit
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از سبزی
تصویر سبزی
pflanzlich
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از سبکی
تصویر سبکی
легкомыслие , легкость
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از سبزی
تصویر سبزی
овощной
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از سبکی
تصویر سبکی
стилистический
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از سبکی
تصویر سبکی
lekkomyślność, lekkość
دیکشنری فارسی به لهستانی