جدول جو
جدول جو

معنی ساکیز - جستجوی لغت در جدول جو

ساکیز
نمد، پارچۀ کلفتی که از پشم یا کرک می مالند و از آن کلاه یا چیزهای دیگر درست می کنند
تصویری از ساکیز
تصویر ساکیز
فرهنگ فارسی عمید
ساکیز
نمد را گویند مطلقاً خواه نمد تکیه باشد و خواه غیرنمد تکیه، (برهان) (آنندراج)، نمد باشد و آن را سیاکیز نامند، (جهانگیری) (شعوری)، نمد باشد و چون کیز بمعنی نمد آمده شاید که ساکیز نوعی از نمد باشد، (رشیدی) (انجمن آرا) (آنندراج)، لبد، رجوع به سیاکیز و کیز شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ساویز
تصویر ساویز
(دخترانه)
خوش خلق، نیکخو
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سامیز
تصویر سامیز
سوهان، سنگی که برای تیز کردن کارد یا شمشیر و مانند آن به کار می رود، فسان، فسن، سان، سان ساو، سنگ ساو، مسنّ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ساکی
تصویر ساکی
نوعی نوشابۀ الکلی ژاپنی که از تخمیر برنج به دست می آید، عرق برنج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ساویز
تصویر ساویز
خوش خلق، نیک خو
فرهنگ فارسی عمید
تیره ای است از ایل بیرانوند، (جغرافیای سیاسی کیهان ص 67)، درمنتخب التواریخ منسوب به معین الدین نطنزی (مؤلف در816 و 817 هجری قمری) آمده: قوم ساکی اگر چه زبان لری دارند اما در اصل لر نبوده اند، (همان کتاب ص 53)
لغت نامه دهخدا
آندرا، نقاش ایتالیائی متولد رم (1600- 1661 میلادی) و او شاگرد آلبان است
لغت نامه دهخدا
طایفه ای است از حسنونداز ایل کرد پیشکوه، (جغرافیای سیاسی کیهان ص 36)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
نمد را گویند و آن چیزی است که از پشم میمالند. (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
شخص خوش خلق، نیک خو، (برهان) (جهانگیری) (آنندراج) :
دلربا شوخ باید و خونریز
نزد عاشق نه مشفق و ساویز،
علی فرقدی
لغت نامه دهخدا
بمعنی فسان، و آن سنگی باشد که بدان کارد و شمشیر و امثال آن تیز کنند، (برهان) (آنندراج)، سنگ کارد و تیغ، (رشیدی)، قس، سامان، (حاشیۀ برهان قاطع چ معین)
لغت نامه دهخدا
از طوائف مغول و همان قبیلۀ معروف نایمان است و ’ساقیز’ بترکی به معنی عددهشت است و ’نایمان’ بزبان مغولی نیز بهمین معنی است و شاید شعب این قبیله هشت بوده است. (محمد قزوینی در حاشیۀ جهانگشا ج 1 ص 26 به نقل از ادگار بلوشه) : و در آن وقت (آغاز دولت چنگیز اونک خان سرور قبائل کریت و ساقیز بود. (جهانگشا ج 1 ص 26)
لغت نامه دهخدا
نام یکی از بلاد قدیم هند وسطی، از کتاب سنکهت براهمهر، (از ماللهند ص 153)
لغت نامه دهخدا
نام داو از کشتی که به یکدست پای حریف گرفته بدست دیگر زور بر گردن آوردن باشد، (غیاث اللغات)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
برجستن و آلیز و جفته انداختن ستور باشد. (برهان). رجوع به اسکیزه و اسکیزیدن شود
لغت نامه دهخدا
نوعی میمون کوچک است با دمی بزرگ و پیکری پشم آلود و ریشی پهن، و آن مخصوص امریکاست و شش نوع از آن در برزیل و پرو و منطقۀ آمازون شناخته شده است
لغت نامه دهخدا
نوعی میمون کوچک با دمی بزرگ و پیکری پشم آلود و ریشی پهن و آن مخصوص آمریکاست و بمعنی نوشابه الکلی ژاپنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سکیز
تصویر سکیز
جست آلیز، جفته جفتک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساویز
تصویر ساویز
نیکو خلق، خوش اخلاق
فرهنگ لغت هوشیار
نام داوی از کشتی و آن چنانست که بیکدست پای حریف را گرفته بدست دیگر زور بر گردان او آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سایز
تصویر سایز
اندازه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سکیز
تصویر سکیز
((س))
جست، جفتک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ساویز
تصویر ساویز
نیکخوی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سانیز
تصویر سانیز
فرمول
فرهنگ واژه فارسی سره
خوش خلق، نیک خو، خلیق
متضاد: بدخلق، بدخو
فرهنگ واژه مترادف متضاد