- ساکر
- ساکن، آرمیده بی باد
معنی ساکر - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جمع دسکره، پارسی تازی گشته دسگره ها، دستکرده ها، شهرها، ده ها، آبادی ها
مست نمایی خود را به مستی زدن
عسکرها، لشکرها، سپاه ها، جمع واژۀ عسکر
لشکرها
بامداد سپیده دم
بیان کننده، یاد کننده، ثنا گوینده
باشنده
خاموش
جادوگر، افسونگره
دیگر
نوعی میمون کوچک با دمی بزرگ و پیکری پشم آلود و ریشی پهن و آن مخصوص آمریکاست و بمعنی نوشابه الکلی ژاپنی
بی حرکت، ایستاده، متوقف
ابردر چوب بالایین در که لنگه در میان آن می گردد
بیگانه مرد، آواره
خاموش، بی صدا، آرام کردن، خاموش شدن
ریزنده، آب ریزان، اشک ریزان
مسافر، به سفر رونده، سفر کننده، کاروانی
سرگشته سراسیمه بی باک، خیره، شوخ چشم
شمشیر، تیغ
پیاله، جام شرابخواری
بد انگیر بد خواه
گوشتفروش
فسوس کننده، مسخر کننده، مستهزی
افسونگر، سحر کننده، جادو کن
گرم کننده تنور
پوشنده، روپوش، عورت پوش
سر کننده رونده، جاری روان، همه جمیع، باقی چیزی باقی مردم دیگر: شاگردان حروفچین پنج نفر عمله طبع ده نفر سایر هفت نفر، جمع سایرین. توضیح بعضی پندارند که سایر (سائر) در عربی به معنی همه و جمیع است و بمعنی بقیه نیامده. این قول اشتباه است: (السائر الباقی)
بیدار مانده