جدول جو
جدول جو

معنی ساویز - جستجوی لغت در جدول جو

ساویز
(دخترانه)
خوش خلق، نیکخو
تصویری از ساویز
تصویر ساویز
فرهنگ نامهای ایرانی
ساویز
خوش خلق، نیک خو
تصویری از ساویز
تصویر ساویز
فرهنگ فارسی عمید
ساویز
شخص خوش خلق، نیک خو، (برهان) (جهانگیری) (آنندراج) :
دلربا شوخ باید و خونریز
نزد عاشق نه مشفق و ساویز،
علی فرقدی
لغت نامه دهخدا
ساویز
نیکو خلق، خوش اخلاق
تصویری از ساویز
تصویر ساویز
فرهنگ لغت هوشیار
ساویز
نیکخوی
تصویری از ساویز
تصویر ساویز
فرهنگ فارسی معین
ساویز
خوش خلق، نیک خو، خلیق
متضاد: بدخلق، بدخو
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از راویز
تصویر راویز
(دخترانه)
خارشتر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ساوین
تصویر ساوین
(دخترانه)
سبدی که در آن پنبه می گذارند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ساویس
تصویر ساویس
(دخترانه)
گرانمایه و با ارزش
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ساویس
تصویر ساویس
پنبۀ زده شده که لای جامه بگذارند، جامه ای که لای آن پنبه دوخته باشند، هر چیز نفیس و گران مایه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ساکیز
تصویر ساکیز
نمد، پارچۀ کلفتی که از پشم یا کرک می مالند و از آن کلاه یا چیزهای دیگر درست می کنند
فرهنگ فارسی عمید
سبدی که پنبه های زده شده را که برای ریسیدن آماده می کنند در آن بگذارند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از راویز
تصویر راویز
خارشتر، گیاهی خاردار با گل های خوشه ای سرخ یا سفید، برگ های کرک دار، تیغ های نوک تیز و طعم تلخ که در طب قدیم برای مداوای بیماری های جهاز هاضمه، سرطان و طاعون به کار می رفت
اشترگیا، کستیمه، کسیمه، شترخار، شترگیا، اشترخار، خاراشتر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ستاویز
تصویر ستاویز
ایوان، بالاخانه که جلو آن باز باشد و در پیش آن ستون هایی برای نگاهداشتن سقف آن بر پا کرده باشند
رواق، صفّه، ستاوند، ستافند، ستاوین، خیری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سامیز
تصویر سامیز
سوهان، سنگی که برای تیز کردن کارد یا شمشیر و مانند آن به کار می رود، فسان، فسن، سان، سان ساو، سنگ ساو، مسنّ
فرهنگ فارسی عمید
چیز گرانمایه، پنبۀ محلوج، جامۀ پنبه آگنده را گویند که در روز جنگ پوشند، (برهان) (آنندراج)، پنبه آگنده که هنگام جنگ سلاح سازندش، (شرفنامۀ منیری)،
سبدی باشد که زنان پنبه را که بجهت رشتن مهیا و آماده کرده باشند در آنجانهند، (برهان) (آنندراج)، آنچه در او پنبه نهند، (شرفنامۀ منیری)، رجوع به ساوین و ساوس و ساون شود
لغت نامه دهخدا
(سَ / سِ)
رواق و پیش خانه. (ناظم الاطباء) (استینگاس). صفۀ بلند. (آنندراج) ، طره های اطراف بام. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
سبدی که در آن پنبه گذارند از برای ریسیدن، (شرفنامۀ منیری) (آنندراج)، سبدی باشد که پنبه مهیا کرده بجهت رشتن در آن گذارند، (برهان)، سبد سرتنگ که بهندی پهاری گویند، (غیاث) : قفه، ساوین پنبه و آن کدوی خشک میان تهی کرده است که پنبه در آن نهند ریشتن را، (صراح اللغه)، رجوع به ساویس و ساوس و ساون شود
لغت نامه دهخدا
حاکم نشین ایالت آلپ علیا از بخش گاپ، دارای 980 تن سکنه است و 290 گز از سطح دریا ارتفاع دارد، محل بافتن پارچه های کتانی است
جایگاهی است، (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
هزو و ساویه دو دیه است و چند دیه دیگر که در آن حدود است ساحلیات اند و از توابع دولت خانه قیس است و بغایت گرمسیر است. (نزهه القلوب چ لیدن ص 120). هزو وساویه و دیگر نواحی اعمالی است از ساحلیات که با جزیره قیس رود و بحکم امیر کیش باشد و با گرمسیر زمین کرمان پیوسته است. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 141)
لغت نامه دهخدا
بمعنی فسان، و آن سنگی باشد که بدان کارد و شمشیر و امثال آن تیز کنند، (برهان) (آنندراج)، سنگ کارد و تیغ، (رشیدی)، قس، سامان، (حاشیۀ برهان قاطع چ معین)
لغت نامه دهخدا
از طوائف مغول و همان قبیلۀ معروف نایمان است و ’ساقیز’ بترکی به معنی عددهشت است و ’نایمان’ بزبان مغولی نیز بهمین معنی است و شاید شعب این قبیله هشت بوده است. (محمد قزوینی در حاشیۀ جهانگشا ج 1 ص 26 به نقل از ادگار بلوشه) : و در آن وقت (آغاز دولت چنگیز اونک خان سرور قبائل کریت و ساقیز بود. (جهانگشا ج 1 ص 26)
لغت نامه دهخدا
نمد را گویند مطلقاً خواه نمد تکیه باشد و خواه غیرنمد تکیه، (برهان) (آنندراج)، نمد باشد و آن را سیاکیز نامند، (جهانگیری) (شعوری)، نمد باشد و چون کیز بمعنی نمد آمده شاید که ساکیز نوعی از نمد باشد، (رشیدی) (انجمن آرا) (آنندراج)، لبد، رجوع به سیاکیز و کیز شود
لغت نامه دهخدا
(سَ)
محل خرید و فروش و بازار. (ناظم الاطباء) (استینگاس)
لغت نامه دهخدا
نام قریه ای است از ولایت دشتستان فارس قریب به خورمج و آن قصبه ای است معمور و نارنگی آن بخوبی مشهور، (از آنندراج) (از انجمن آرای ناصری)، ’نام ناحیۀ کوچکی است مشتمل بر بنیان وتل کرگوئی و کشی و تمام این ناحیۀ کوچک که فرسنگی درازی آن است بساتین مرکبات و نخلستان است و نارنگی خاویز در خوبی مشهور است، و باغستان بوشهر این ناحیه است، در دامنۀ شمالی کوه بیر می افتاده و چندین چشمۀ پرآب گوارا دارد’، (فارسنامۀ ناصری)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان خمین بخش مرکزی شهرستان بندرعباس، واقع در 120000گزی شمال خاوری بندرعباس و 10000گزی خاور راه مالرو داراب به بندرعباس، جلگه، گرمسیر، دارای 147 تن سکنه، آب آن از چاه، محصول آنجا خرما، شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
کوه ساورز، میانۀ طسوج ناحیۀ چرام کوه کیلویه و دیلگان ناحیۀ بویراحمدکوه کیلویه است. (فارسنامۀ ناصری گفتار 2 ص 337)
لغت نامه دهخدا
دهی است از بخش مرکزی شهرستان بندرعباس که دارای 30 تن سکنه است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
درخت اشترخار، (الفاظ الادویه) علف شتر باشد که آنرا شترخار و اشترغاز نیز گویندو بیخ آن را آچار سازند، (برهان) (از شرفنامۀ منیری) (از رشیدی)، درخت اشترخار که آنرا اشترخار نیز گویند و به خارشتر مشهور است، (آنندراج) (انجمن آرا)، و رجوع به اشترخار و اشترغار در همین لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ساویس
تصویر ساویس
چیز گرانمایه
فرهنگ لغت هوشیار
قطعه موسیقی خاصی که دارای مایه ضربی است و برای توصیف داستان یا موضوعی خاص یا به جهت به کار بردن تمها و آهنگ های محلی استعمال میشود با آهنگ سویت می توان رقصید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راویز
تصویر راویز
شتر خار خارشتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساویس
تصویر ساویس
((وِ))
پنبه زده شده که لای جامه بگذارند، هر چیز گرانبها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سانیز
تصویر سانیز
فرمول
فرهنگ واژه فارسی سره
ارزشمند، گران مایه، نفیس، پنبه زده شده
فرهنگ واژه مترادف متضاد