- ساویده
- سائیده و براده شده و خرد شده
معنی ساویده - جستجوی لغت در جدول جو
- ساویده ((دَ))
- ساییده
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
لمس شده دست مالیده
دست مالیده، دست مالی شده، دست زده شده
ساییده رنگ سابیده
(سایید ساید خواهد سایید بسا (ی) ساینده ساییده سایش) سودن نرم کردن، بهم مالیدن، سوهان کردن، زدودن صیقل کردن، اره کردن، فرسودن، اندودن مالیدن، گداختن، لمس کردن، تلاقی کردن
سوده کوبیده نرم شده، بهم مالیده، سوهان شده، زدوده شده صیقل شده، اره شده، فرسوده، لندوده مالیده، گداخته مذاب، لمس شده، تلاقی کرده
کوبیده و نرم شده، سوده
کوبیده و نرم شده، سوده، صیقل شده، زدوده، فرسوده
ساییدن، کوبیدن و نرم کردن، سودن، به هم مالیدن دو چیز، چیزی را ساو دادن و چرک یا زنگ آن را زدودن، سوهان زدن
آقبانو
لمس کردن
ادعا کردن، دعوی کردن، مدعی شدن، ادعا
سپیده صبح
تماس پیدا کردن، لمس کردن
لمس کننده، حس لامسه
نمو کرده، بلند شده
درو کرده
ابدالاباد
آنتیک
تولیدگر
حساب شده
متصل شده، انتقال داده، حمل کرده، ابلاغ شده
آنکه چیزی را میساید و نرم میکند طحان
بنا کردن، پی افکندن
آنکه چیزی میسازد صانع عامل، آماده کننده تهیه کننده، بنا بانی عمارت کننده، پدید آورنده امری تازه اختراع کننده مخترع مبدع موجد، جاعل، سازگار سازوار، نوازش کننده دلگرم کننده، بخشنده، علاج کننده موثر مفید (دارو)، ساز زننده نوازنده، کسی که آهنگ موسیقی سازد مصنف موسیقی
در خور سابیدن ساییدنی
معمر و پیر و آنکه بر وی سال بسیار گذشت باشد