منسوب است بساوه که شهری است بین ری و همدان، (الانساب سمعانی) : و گفته اند ساوی باشد که شیعی نباشد و آبی الا خود شیعی نباشد، (کتاب النقض ص 219)، گنج فضایل افضل ساوی شناس و بس کز علم مطلق آیت دوران شناسمش، خاقانی
منسوب است بساوه که شهری است بین ری و همدان، (الانساب سمعانی) : و گفته اند ساوی باشد که شیعی نباشد و آبی الا خود شیعی نباشد، (کتاب النقض ص 219)، گنج فضایل افضل ساوی شناس و بس کز علم مطلق آیت دوران شناسمش، خاقانی
ابوالفرج ساوی از کتاب مشهور صاحب بن عباد است که بحسن خط معروف و از بلاغت حظی وافر داشت، صاحب گوید: خط ابی الفرج یبهر الطرف و یفوت الوصف و یجمع صحه الاقسام و یزید فی نخوه الاقلام، او را اشعاری است و مشهورترین آن مرثیه ای است درباره فخرالدوله که به این مطلع آغاز میشود: هی الدنیا تقول بمل ء فیها حذار حذار من بطشی و فتکی، و ایضاً او راست در وصف برغوث: و اصهب فی قد شونیزه اقفز من فهد علی خشف یسهر فی تخمیشه دائباً و عبثه یعمل فی حتفی (یتیمهالدهر ثعالبی ج 3 صص 211 - 212)
ابوالفرج ساوی از کتاب مشهور صاحب بن عباد است که بحسن خط معروف و از بلاغت حظی وافر داشت، صاحب گوید: خط ابی الفرج یبهر الطرف و یفوت الوصف و یجمع صحه الاقسام و یزید فی نخوه الاقلام، او را اشعاری است و مشهورترین آن مرثیه ای است درباره فخرالدوله که به این مطلع آغاز میشود: هی الدنیا تقول بمل ء فیها حذار حذار من بطشی و فتکی، و ایضاً او راست در وصف برغوث: و اصهب فی قد شونیزه اقفز من فهد علی خشف یسهر فی تخمیشه دائباً و عبثه یعمل فی حتفی (یتیمهالدهر ثعالبی ج 3 صص 211 - 212)
همدیگر مانند شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تماثل. (متن اللغه) (آنندراج) (اقرب الموارد) ، مستوی و برابر گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). برابر شدن دو چیز. (غیاث اللغات) (آنندراج). و رجوع بمساوات شود. - تساوی الطرفین، برابر شدن دو طرف. (غیاث اللغات) (آنندراج)
همدیگر مانند شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تماثل. (متن اللغه) (آنندراج) (اقرب الموارد) ، مستوی و برابر گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). برابر شدن دو چیز. (غیاث اللغات) (آنندراج). و رجوع بمساوات شود. - تساوی الطرفین، برابر شدن دو طرف. (غیاث اللغات) (آنندراج)
چیز گرانمایه، پنبۀ محلوج، جامۀ پنبه آگنده را گویند که در روز جنگ پوشند، (برهان) (آنندراج)، پنبه آگنده که هنگام جنگ سلاح سازندش، (شرفنامۀ منیری)، سبدی باشد که زنان پنبه را که بجهت رشتن مهیا و آماده کرده باشند در آنجانهند، (برهان) (آنندراج)، آنچه در او پنبه نهند، (شرفنامۀ منیری)، رجوع به ساوین و ساوس و ساون شود
چیز گرانمایه، پنبۀ محلوج، جامۀ پنبه آگنده را گویند که در روز جنگ پوشند، (برهان) (آنندراج)، پنبه آگنده که هنگام جنگ سلاح سازندش، (شرفنامۀ منیری)، سبدی باشد که زنان پنبه را که بجهت رشتن مهیا و آماده کرده باشند در آنجانهند، (برهان) (آنندراج)، آنچه در او پنبه نهند، (شرفنامۀ منیری)، رجوع به ساوین و ساوس و ساون شود
سبدی که در آن پنبه گذارند از برای ریسیدن، (شرفنامۀ منیری) (آنندراج)، سبدی باشد که پنبه مهیا کرده بجهت رشتن در آن گذارند، (برهان)، سبد سرتنگ که بهندی پهاری گویند، (غیاث) : قفه، ساوین پنبه و آن کدوی خشک میان تهی کرده است که پنبه در آن نهند ریشتن را، (صراح اللغه)، رجوع به ساویس و ساوس و ساون شود
سبدی که در آن پنبه گذارند از برای ریسیدن، (شرفنامۀ منیری) (آنندراج)، سبدی باشد که پنبه مهیا کرده بجهت رشتن در آن گذارند، (برهان)، سبد سرتنگ که بهندی پهاری گویند، (غیاث) : قفه، ساوین پنبه و آن کدوی خشک میان تهی کرده است که پنبه در آن نهند ریشتن را، (صراح اللغه)، رجوع به ساویس و ساوس و ساون شود
هزو و ساویه دو دیه است و چند دیه دیگر که در آن حدود است ساحلیات اند و از توابع دولت خانه قیس است و بغایت گرمسیر است. (نزهه القلوب چ لیدن ص 120). هزو وساویه و دیگر نواحی اعمالی است از ساحلیات که با جزیره قیس رود و بحکم امیر کیش باشد و با گرمسیر زمین کرمان پیوسته است. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 141)
هزو و ساویه دو دیه است و چند دیه دیگر که در آن حدود است ساحلیات اند و از توابع دولت خانه قیس است و بغایت گرمسیر است. (نزهه القلوب چ لیدن ص 120). هزو وساویه و دیگر نواحی اعمالی است از ساحلیات که با جزیره قیس رود و بحکم امیر کیش باشد و با گرمسیر زمین کرمان پیوسته است. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 141)
قطعه موسیقی خاصی که دارای مایه ضربی است و برای توصیف داستان یا موضوعی خاص یا به جهت به کار بردن تمها و آهنگ های محلی استعمال میشود با آهنگ سویت می توان رقصید
قطعه موسیقی خاصی که دارای مایه ضربی است و برای توصیف داستان یا موضوعی خاص یا به جهت به کار بردن تمها و آهنگ های محلی استعمال میشود با آهنگ سویت می توان رقصید