جدول جو
جدول جو

معنی ساور - جستجوی لغت در جدول جو

ساور
(وَ)
قریه ای است به استرآباد. (آنندراج). چراگاه ممتازی است به پهنای نیم فرسخ که سکنۀ استرآباد ایام تابستان درآنجا در کلبه های کوچک سنگی یا چادر بسر میبرند. (ترجمه سفرنامۀ مازندران و استرآباد رابینو ص 139)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ساوا
تصویر ساوا
(دخترانه و پسرانه)
طلا و نقره سوهان کشیده شده
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خاور
تصویر خاور
(دخترانه)
مشرق
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از باور
تصویر باور
(دخترانه و پسرانه)
مرز میان دو کشتزار (نگارش کردی: باوهر)، مجموعه اعتقادهایی که در یک جامعه مورد پذیرش قرار گرفته است، حالت یا عادتی که باعث اعتقاد یایقین انسان می شود
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ساحر
تصویر ساحر
(دخترانه)
سحرکننده، افسونگر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سارو
تصویر سارو
(پسرانه)
ماه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از زاور
تصویر زاور
(پسرانه)
جرئت
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سامر
تصویر سامر
(پسرانه)
قصه گو، افسانه سرا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ساورا
تصویر ساورا
(پسرانه)
امید
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ساوه
تصویر ساوه
(پسرانه)
نام چندتن از شخصیتهای شاهنامه، از جمله نام دلاور تورانی در زمان کیکاووس پادشاه کیانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ساهر
تصویر ساهر
(پسرانه)
بیدار
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ساوری
تصویر ساوری
باج وساو که از مردم می گرفتند، آنچه به رسم هدیه وپیشکش یا در ازای خدمت دریافت می کرده اند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اساور
تصویر اساور
سوار، النگو، دستبند، حلقه ای که به مچ دست می بندند، یارج، دست برنجن، ایّاره، یاره، دستیاره، اورنجن، دستینه، برنجن، ورنجن، آورنجن
فرهنگ فارسی عمید
(اِ صِ)
ظاهر شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، خود را بلند نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
ده کوچکی است از دهستان حرجند بخش مرکزی شهرستان کرمان واقع در 80 هزارگزی شمال کرمان و 5 هزارگزی باختر راه مالرو شهداد به راور که دارای 10 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
کوه ساورز، میانۀ طسوج ناحیۀ چرام کوه کیلویه و دیلگان ناحیۀ بویراحمدکوه کیلویه است. (فارسنامۀ ناصری گفتار 2 ص 337)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
دهی است از بخش سربازشهرستان ایرانشهر واقع در 24 هزارگزی جنوب باختری سرباز و 16 هزارگزی باختر راه مالرو سرباز به فیروزآباد. هوای آن گرم و دارای 125 سکنه است. آب آنجا از چشمه تأمین میشود. محصول آن خرما، لبنیات، شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. ساکنین از طایفۀ سرباز هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(وِ)
حاکم نشین ایالت رن سفلی در کنار زرن و ترعۀ مارن به رن. دارای 8700 تن سکنه است و 8300 گز از سطح دریا ارتفاع دارد. دارای موستان، معدن سنگ و محل تقطیر عرق آلبالو است و در آنجا کارخانجات مکانیکی، ذوب فلزات نیز وجود دارد. قصر باشکوه کاردینال روهان هیجدهم در آنجاست. ساورن مرکز این ولایت و دارای 6 بخش و 136 آبادی است و جمعیت آن بالغ بر 77400 تن است
لغت نامه دهخدا
(وَ)
تحفۀ پیشکش و آن مرکب است. (آنندراج). انعامی که در ازای خدمت میدهند. (ناظم الاطباء) : و ساوری و علوفه و ترغو ترتیب نکرده بودند. (تاریخ غازان ص 30). و درین چند سال... یام و ساوری و ترغو و علوفه و غیره بر هیچ ولایت حوالت نرفته بود. (تاریخ غازان ص 255). پرسیدند که با وجود مخالفت و محاربت سبب ارسال نزل و ساوری چیست. (حبیب السیر ج 1 ص 349) ، خدمت و بندگی، تحیت، باج و خراج. (ناظم الاطباء). رجوع به ساو شود
لغت نامه دهخدا
(اَ وِ)
جمع واژۀ اسوار. (ربنجنی). ج اسوار و اسوار و سوار. دست برنجن ها. یاره ها
لغت نامه دهخدا
گرمی، داغزن ابزاری که بدان چارپایان را داغ نهند، ریش زخم گرمی حرارت، آهنی که بدان چارپایان را داغ کنند، نوعی زخم و جراحت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سابر
تصویر سابر
شمشیر، تیغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سابور
تصویر سابور
پارسی تازی گشته شاپور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سادر
تصویر سادر
سرگشته سراسیمه بی باک، خیره، شوخ چشم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سافر
تصویر سافر
مسافر، به سفر رونده، سفر کننده، کاروانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساغر
تصویر ساغر
پیاله، جام شرابخواری
فرهنگ لغت هوشیار
مغولی شاگردانه (انعام)، باژ باج، ره آورد پیشکش انعامی که در ازای خدمت دهند، باج و خراج، هدیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باور
تصویر باور
تصدیق سخن، قبول داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اساور
تصویر اساور
جمع سوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساوری
تصویر ساوری
((وَ))
باج و خراج
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ساحر
تصویر ساحر
جادوگر، افسونگره
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خاور
تصویر خاور
مشرق، شرق
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از زاور
تصویر زاور
خدمت کار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از باور
تصویر باور
اعتماد، ایمان، یقین، عقیده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از داور
تصویر داور
قاضی
فرهنگ واژه فارسی سره