جدول جو
جدول جو

معنی سالماً - جستجوی لغت در جدول جو

سالماً
(نَ فَ غَ شُ دَ)
باسلامت. در حال سلامت. بی گزند. رجوع به سالم شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سولماز
تصویر سولماز
(دخترانه)
همیشه شاداب، زنی که پیر و پژمرده نمی شود، همیشه شاداب
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سالداش
تصویر سالداش
(پسرانه)
صخره
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سالیان
تصویر سالیان
سالها، جمع واژۀ سال برای مثال چنان زی کزآن زیستن سالیان / تو را سود و کس را نباشد زیان (نظامی۵ - ۷۸۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سالنما
تصویر سالنما
دفترچه یا ورق کاغذ که در آن حساب روزها و ماه ها را چاپ کنند، تقویم، گاه نامه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سازمان
تصویر سازمان
مجموع کارمندان، دستگاه ها و شعب یک اداره یا بنگاه که به دستیاری همدیگر کارهای خود را با نظم و ترتیب انجام بدهند، تشکیلات، طرز ساخت، نظم و ترتیب
سازمان دادن: نظم و ترتیب دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سالمند
تصویر سالمند
سال دار، سال دیده، کلان سال، سال خورده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سال ماه
تصویر سال ماه
سال مه، حساب سال و ماه، تاریخ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سالدات
تصویر سالدات
سرباز، به ویژه سرباز روسی
فرهنگ فارسی عمید
(نَ فَ شِ / شُ مُ دَ)
خلاف آنفاً. سابق بر این
لغت نامه دهخدا
(نُ تَ)
از روی علم. از روی دانش. با علم و اطلاع
لغت نامه دهخدا
(قِ شُ دَ)
در آن حال که سلامت باشد و غنیمت آرنده بود. (غیاث) (آنندراج) : و سالماً غانماً تا نزدیک یاران آمد. (ترجمه اعثم کوفی ص 81). سالماً غانماً با دارالملک غزنه آمد. (ترجمه تاریخ یمینی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بالمال
تصویر بالمال
به فرجام مالا سرانجام عاقبت درنتیجه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تالمات
تصویر تالمات
جمع تالم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سالما
تصویر سالما
با سلامت، در حال سلامت، بی گزند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سالماه
تصویر سالماه
سال ماه سالمه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سالدات
تصویر سالدات
سرباز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سالدار
تصویر سالدار
معمر سالدیده پیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سالمند
تصویر سالمند
کهنسال، مسن، بزرگسال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سالنما
تصویر سالنما
جزوه ای که ایام سال را در آن ثبت کنند تقویم
فرهنگ لغت هوشیار
تشکیلات، حالت قسمتهائی که واحد و مجموعی را برای انجام فعالیتهای خاصی تشکیل میدهند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سالدات
تصویر سالدات
سرباز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مسلماً
تصویر مسلماً
((مُ سَ لَّ مَنْ))
قطعاً، یقیناً، محققاً
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کاملاً
تصویر کاملاً
((مِ لَ نْ))
به طور کامل، تماماً
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غالباً
تصویر غالباً
((لِ بَ نْ))
اغلب، بیشتر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غانماً
تصویر غانماً
((نِ مَن))
بهره گیرنده، سالماً، تندرست و بهره گیرنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عالماً
تصویر عالماً
((لِ مَ))
دانسته، آگاهانه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سالمند
تصویر سالمند
((مَ))
پیر، سالخورده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سابقاً
تصویر سابقاً
((بِ قَ نْ))
قبلاً، پیش از این
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سازمان
تصویر سازمان
((زْ))
مجموعه شعب و کارمندان یک اداره یا مؤسسه، تشکیلات، مجموعه هدف مندی که پیرو یک نظام است، ساختار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ثالثاً
تصویر ثالثاً
((لِ ثَ نْ))
بار سوم، سه دیگر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سازمان
تصویر سازمان
موسسه، اداره
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سازمان
تصویر سازمان
Organization
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از سازمان
تصویر سازمان
организация
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از سازمان
تصویر سازمان
Organisation
دیکشنری فارسی به آلمانی