جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با عالماً

سالماً

سالماً
باسلامت. در حال سلامت. بی گزند. رجوع به سالم شود
لغت نامه دهخدا

علامات

علامات
جمعِ واژۀ علامت، نشان، نشانی، آنچه برای راهنمایی در جایی نصب می کنند، علم، رایت، درفش، وسیله ای شامل یک قطعه چوب یا فلز افقی با میله ها و پره هایی که به صورت عمودی در بالای آن وصل شده و در مراسم عزاداری عاشورا آن را بر دوش حمل می کنند
علامات
فرهنگ فارسی عمید

عالیات

عالیات
جمعِ واژۀ عالیه، عالی، بسیار خوب، دارای کیفیت خوب، بزرگ، مهم، رفیع، بلند
عالیات
فرهنگ فارسی عمید