- ساعی
- کوشنده، کوشا، جدی، کاری
معنی ساعی - جستجوی لغت در جدول جو
- ساعی
- سعی کننده، کوشنده، کوشا، عامل وصول باج و خراج، والی، عامل، برید، قاصد، سخن چین
- ساعی
- کوشا، سعی کننده، شتابنده، سخن چین
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
سعی ها، کوشش ها، جمع واژۀ سعی
جمع سعی، کوش ها کوشش ها جمع مسعی سعیها کوششها
ارش، پیشدست
تسو، تسوک، گاهسنج
شنیداری
شبان، چوپان، نگهبان گله
نوعی میمون کوچک با دمی بزرگ و پیکری پشم آلود و ریشی پهن و آن مخصوص آمریکاست و بمعنی نوشابه الکلی ژاپنی
آب دهنده، آنکه سیراب کند
اثر کننده و در رونده به همه اجزای چیزی، سرایت کننده
تسو یک بیست و چهارم شبانروز، پارسی تازی گشته سایه در گذشته گذشت زمان را با سایه تیغه ای که در زمین فرو می کردند اندازه می گرفتند، درنگ جام (محمد مقدم در جستار مهر و ناهد) گاهنما، زمان با سر (س ور خاموش) پاس هاسر هاسره (سددر)
سرفه کننده، حلق، دهان
بد انگیر بد خواه
بازوی مردم، مابین کف دست و آرنج
منسوب به ساعت بنا بساعت:) اب را این جا ساعتی میفروشند . (، قسمی قفل پرده دار. یا بمب ساعتی بمبی است که چنان تنظیم شود که در ساعت معین خود به خود منفجر شود
پاره ای از روز و شب، مدتی نامعلوم، دستگاهی که بوسیله آن وقت را می شناسند
گدا و گدائی کننده
در جزو اخیر بعض کلمات مرکب آید بمعنی سازندگی بنا کردن عمل آوردن و آن عمل و شغل سازنده آنرا رساند: آباژور سازی آبجو سازی بخاری سازی چرمسازی: صابون سازی کاشی سازی مجسمه سازی یراق سازی، گاه محل و مکان و دکان و کارخانه ای را که در آن چیزی سازند رساند
سفید سپید بیاض
آرمیده، آرام نان مخصوصی که روی ساج پزند
درند گی
فراموشکار، غافل
آبکش آبیار
بلند، عالی پسر نوح و پدر اقوام سامی
هفت پاره چامه ای که هفت بند دارد، هفت سپهر، هفت پایه، هفت واتی، هفت ماهه نوزاد، شتر بزرگ منسوب به سبعه. هفت تایی، کلمه هفت حرفی
نسبت کننده کسی را ببندی
دعاگو، دعا کننده