- سازگر
سازگار، سازش کننده، موافق، هماهنگ، سازگر
معنی سازگر - جستجوی لغت در جدول جو
- سازگر(گَ)
موافق. سازگار. سازوار:
ز بخت بد چه طمع کرده ای که سازگر آید
ز گوش کر چه توقع کنی سخن شنوی را.
درویش واله هروی (از آنندراج).
رجوع به سازگار شود
ز بخت بد چه طمع کرده ای که سازگر آید
ز گوش کر چه توقع کنی سخن شنوی را.
درویش واله هروی (از آنندراج).
رجوع به سازگار شود
- سازگر((گَ))
سازش کننده، موافق، همآهنگ، گوارا، سزاوار، قانع، خرسند، سازگار
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ساخته و پرداخته، آماده و مهیا، سازمند، برای مثال تکاثف گرفت آب از آهستگی / زمین سازور گشت از آن بستگی (نظامی۶ - ۱۰۸۱) ، آراسته
(گَ)
لغت نامه دهخدا
نام پرده ای است از موسیقی مرکب از مقام عراق و اصفهان. (برهان) (جهانگیری) (غیاث) (شعوری) (انجمن آرا) (آنندراج) (ناظم الاطباء) :
زمزمۀ سازگری در عراق
کرده به آهنگ عراق اتفاق
سازگری را همه خواهان شده
نغمۀ او تا به صفاهان شده.
امیرخسرو (از شعوری و انجمن آرا و آنندراج).
، نوعی از ساز هوائی. (ناظم الاطباء) (اشتینگاس)
زمزمۀ سازگری در عراق
کرده به آهنگ عراق اتفاق
سازگری را همه خواهان شده
نغمۀ او تا به صفاهان شده.
امیرخسرو (از شعوری و انجمن آرا و آنندراج).
، نوعی از ساز هوائی. (ناظم الاطباء) (اشتینگاس)
ناز کننده ناز کن نازنده: عاشق جور یار شو عاشق مهر یارنه تا که نگار نازگر عاشق زار آیدت. (دیوان کبیر)
هماهنگی دمسازی، پرده ایست مرکب از مقام عراق و اصفهان، نوعی از ساز هوایی (ساز بادی)
سازگار، مطلوب، ملودیک