سازگر سازگر موافق. سازگار. سازوار: ز بخت بد چه طمع کرده ای که سازگر آید ز گوش کر چه توقع کنی سخن شنوی را. درویش واله هروی (از آنندراج). رجوع به سازگار شود لغت نامه دهخدا
سازگری سازگری هماهنگی دمسازی، پرده ایست مرکب از مقام عراق و اصفهان، نوعی از ساز هوایی (ساز بادی) فرهنگ لغت هوشیار
سازور سازور ساخته و پرداخته، آماده و مهیا، سازمند، برای مِثال تکاثف گرفت آب از آهستگی / زمین سازور گشت از آن بستگی (نظامی۶ - ۱۰۸۱)، آراسته فرهنگ فارسی عمید
نازگر نازگر ناز کننده ناز کن نازنده: عاشق جور یار شو عاشق مهر یارنه تا که نگار نازگر عاشق زار آیدت. (دیوان کبیر) فرهنگ لغت هوشیار