معنی سازگر - فرهنگ فارسی معین
معنی سازگر
- سازگر((گَ))
- سازش کننده، موافق، همآهنگ، گوارا، سزاوار، قانع، خرسند، سازگار
تصویر سازگر
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با سازگر
سازگر
- سازگر
- موافق. سازگار. سازوار:
ز بخت بد چه طمع کرده ای که سازگر آید
ز گوش کر چه توقع کنی سخن شنوی را.
درویش واله هروی (از آنندراج).
رجوع به سازگار شود
لغت نامه دهخدا
سازگری
- سازگری
- هماهنگی دمسازی، پرده ایست مرکب از مقام عراق و اصفهان، نوعی از ساز هوایی (ساز بادی)
فرهنگ لغت هوشیار
سازور
- سازور
- ساخته و پرداخته، آماده و مهیا، سازمند، برای مِثال تکاثف گرفت آب از آهستگی / زمین سازور گشت از آن بستگی (نظامی۶ - ۱۰۸۱)، آراسته
فرهنگ فارسی عمید
نازگر
- نازگر
- ناز کننده ناز کن نازنده: عاشق جور یار شو عاشق مهر یارنه تا که نگار نازگر عاشق زار آیدت. (دیوان کبیر)
فرهنگ لغت هوشیار