جدول جو
جدول جو

معنی سازو - جستجوی لغت در جدول جو

سازو
ریسمانی است در غایت استحکام که از لیف خرما باشد
تصویری از سازو
تصویر سازو
فرهنگ لغت هوشیار
سازو
لیف خرما، ریسمانی که از لیف خرما بافته شود، ریسمان علفی محکم، نخی رنگین که در نجاری موقع اره کردن چوب و تخته برای آنکه راست بریده شود به کار می برند، برای مثال از راستی چنان که ره او را / گویی زده ست مسطره و سازو (فرخی - ۴۵۴)
تصویری از سازو
تصویر سازو
فرهنگ فارسی عمید
سازو
((زُ))
لیف خرما، ریسمانی که از الیاف خرما بافته شود، ریسمان علفی و محکم
تصویری از سازو
تصویر سازو
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سازور
تصویر سازور
ساخته و پرداخته و مهیا کرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سازور
تصویر سازور
ساخته و پرداخته، آماده و مهیا، سازمند، برای مثال تکاثف گرفت آب از آهستگی / زمین سازور گشت از آن بستگی (نظامی۶ - ۱۰۸۱)، آراسته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سازور
تصویر سازور
((زْ وَ))
آماده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سازک
تصویر سازک
(دخترانه)
ساز کوچک
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سارو
تصویر سارو
(پسرانه)
ماه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بازو
تصویر بازو
قسمتی از دست است که از دوش تا آرنج را شامل است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بازو
تصویر بازو
(دخترانه)
نام آهنگی (نگارش کردی: بازو)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سازه
تصویر سازه
فاکتور، بنا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سازش
تصویر سازش
مصالحه، صلح، انطباق، تبانی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ساگو
تصویر ساگو
ساجو نان (درخت)
فرهنگ لغت هوشیار
در جزو اخیر بعض کلمات مرکب آید بمعنی سازندگی بنا کردن عمل آوردن و آن عمل و شغل سازنده آنرا رساند: آباژور سازی آبجو سازی بخاری سازی چرمسازی: صابون سازی کاشی سازی مجسمه سازی یراق سازی، گاه محل و مکان و دکان و کارخانه ای را که در آن چیزی سازند رساند
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی سقز که از شکاف درخت سرو به دست آید و چون آنرا مشتمل کنند مانند مشعل میسوزد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سازش
تصویر سازش
سازگاری، خوشرفتاری
فرهنگ لغت هوشیار
سازج هندی گونه ای دارچین که عطر و طعم آن از دارچین معمولی کمتر است و در طب قدیم به عنوان مقوی تخمدانها بکار میرفته است عرفج بری سادج صادق صادیق صدق دارچین جاوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساجو
تصویر ساجو
تازی از فرانسوی درخت نان درخت نان درخت ساگو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سالو
تصویر سالو
جامه سفید و تنک که از آن دستار و لباس زنانه درست میکردند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بازو
تصویر بازو
قسمت بالای دست انسان از شانه تا آرنج، برای مثال به بازوان توانا و قوّت سر دست / خطاست پنجۀ مسکین ناتوان بشکست (سعدی - ۶۶)
بازو افراختن: بلند کردن دست و بازو برای انجام دادن کاری یا گرفتن چیزی
بازو افراشتن: بلند کردن دست و بازو برای انجام دادن کاری یا گرفتن چیزی، بازو افراختن
بازو افراشتن: بلند کردن دست و بازو برای انجام دادن کاری یا گرفتن چیزی، بازو افراختن
بازو دادن: کنایه از یاری دادن، یاری کردن، کمک کردن
بازو گشادن: کنایه از گشودن بازو، دست برآوردن برای یاری دادن و کمک کردن به کسی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مازو
تصویر مازو
بلوط
ماده ای با مصرف دارویی و صنعتی که از ترشح یکی از انواع بلوط به دست می آید و بر اثر گزش حشره ای به صورت کروی درمی آید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سازش
تصویر سازش
سازگاری، سازواری، سازندگی، هماهنگی، توافق، موافقت، صلح، آشتی
سازش دادن: آشتی دادن، صلح دادن، هماهنگ ساختن
سازش کردن: با کسی صلح کردن، آشتی کردن، رفع اختلاف کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بازو
تصویر بازو
قسمتی از دست که بین آرنج و شانه قرار دارد، واحد طول برابر با بازو، قدرت، نیرو، رفیق، مصاحب، آن که در سرود با کسی همراهی کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سازه
تصویر سازه
جاروب، جارور
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سازه
تصویر سازه
((زِ))
ساختار، ساختمان، عامل (ریاضی)، واحد نحوی زبان (زبان شناسی)
فرهنگ فارسی معین
((زِ))
نوعی سقز که از شکاف درخت سرو به دست آید و چون آن را مشتعل کنند مانند مشعل می سوزد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سازش
تصویر سازش
((زِ))
توافق، سازگاری، صلح، خوش رفتاری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سارو
تصویر سارو
پرنده ای است سیاه رنگ کمی بزرگتر از سار که خال های سفید هم دارد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سالو
تصویر سالو
جامه سفید و تنگ که از آن دستار و لباس زنانه درست می کردند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مازو
تصویر مازو
شیره درخت بلوط که از آن برای ساختن مرکب سیاه استفاده می کنند
فرهنگ فارسی معین
مادۀ نشاسته ای خوراکی که از مغز ساقۀ نوعی نخل به دست می آید و برای آهار زدن پارچه به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سالو
تصویر سالو
پارچۀ سفید و نازکی بوده که از آن دستار و جامۀ زنانه می دوخته اند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ازو
تصویر ازو
مخفف از او
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساز
تصویر ساز
انواع آلات موسیقی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساو
تصویر ساو
آنچه در قدیم پادشاهان قوی از پادشاهان ضعیف یا شکست خورده می گرفتند، باج، خراج، برای مثال چنان بد که هرسال یک چرم گاو / ز کاول همی خواستی باژوساو (فردوسی - ۵/۴۴۴)
سان، ساوه، خردۀ زر، زر سوده و ریزه ریزه، زر خالص، خالص، برای مثال باد را کیمیای سوده که داد / که از او زر ساو گشت گیا (فرخی - ۳)
فرهنگ فارسی عمید