جدول جو
جدول جو

معنی ساردنی - جستجوی لغت در جدول جو

ساردنی
(دِنْیْ)
دولت ساردنی، شامل جزیره ساردنی و قسمتی از فرانسه و ایتالیا بود. در سال 1720 تشکیل شد و بسال 1860 با تأمین وحدت ایتالیا منحل گردید. رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خوردنی
تصویر خوردنی
خوراکی، خوردنی، قابل خوردن، طعام، غذا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بارانی
تصویر بارانی
مربوط به باران مثلاً روز بارانی، کنایه از دارای اشک مثلاً چشم بارانی، دارای باران، لباسی که آب در آن نفوذ نمی کند و هنگام باریدن برف و باران بر تن می کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باردهی
تصویر باردهی
میوه دادن، حاصل دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سپردنی
تصویر سپردنی
آنچه باید سپرده شود، درخور سپردن، برای مثال چون جان سپردنی ست به هر صورتی که هست / در کوی عشق خوش تر و بر آستان دوست (سعدی۲ - ۳۵۹)
فرهنگ فارسی عمید
نوعی ماهی دریایی کوچک فلس دار به رنگ سبز تیره که زیر شکمش سفید است و بیشتر برای ساختن کنسرو صید می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بساردن
تصویر بساردن
شخم زدن و شیار کردن زمین، هموار کردن زمین شخم زده
فرهنگ فارسی عمید
(گُ دَ)
قابل گساردن. لایق آشامیدن. رجوع به گساردن شود
لغت نامه دهخدا
(اُ دُنْ نی)
منسوبست به اردن ّو جماعتی از علماء بدان منسوبند. (انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
نوعی ماهی دریائی است از نوع ’آلوز’ شبیه به شاه ماهی ولی کوچک تر از آن بطول نزدیک به 25 صدم گز، موسم صید آن از خرداد تا آبان است، ساردین گذشته از آنکه بصورت تازه مصرف میشود کنسرو آن آغشته به روغن در قوطیهای سربستۀ آهن سفید نگهداری میشود، کنسرو ساردین از اقلام مهم تجارتی است، در برهان قاطع بصورت سردین آمده است، رجوع به سردین شود
لغت نامه دهخدا
(سِ پُ دَ)
چیزی که لایق سپردن باشد. (آنندراج). تفویض شدنی و هرچیز که لایق امانت باشد. (ناظم الاطباء) :
چون جان سپرد نیست بهر صورتی که هست
در کوی عشق خوشتر و بر آستان دوست.
سعدی (طیبات)
لغت نامه دهخدا
تصویری از استدنی
تصویر استدنی
قابل استدن شایسته گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
پرنده ایست سیاه رنگ ساری سار، یکی از فروع دستگاه شور، سازیست چون کمانچه که با کمان نوازند
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی ماهی دریائی است از نوع (آلوز) شبیه به شاه ماهی ولی کوچکتر از آن بطول نزدیک به 52 صدم گز، موسم صید آن از خرداد تا آبان است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوردنی
تصویر خوردنی
چیزی که قابل خوردن باشد خوراکی
فرهنگ لغت هوشیار
جمع ساجد، فروتنان نگونیگران جمع ساجد در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
در خور ساختن لایق ساختن، آنچه که بتوان آنرا ساخت، آنچه که ساختن وی ضروری است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساربانی
تصویر ساربانی
شتربانی ساروانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سارقین
تصویر سارقین
جمع سارق در حالت نصبی و جری دزدان
فرهنگ لغت هوشیار
لباسی که آب در آن نفوذ نکند و هنگام باریدن برف و باران آنرا بر تن می کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سارونه
تصویر سارونه
درخت انگور تاک رز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آزردنی
تصویر آزردنی
شایسته آزردن لایق آزردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آوردنی
تصویر آوردنی
در خور آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بساردن
تصویر بساردن
شخم زدن زمین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اردنگی
تصویر اردنگی
اردنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اردنی
تصویر اردنی
منسوب به اردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بارانی
تصویر بارانی
مربوط به باران، تن پوشی که آب در آن نفوذ نکند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بساردن
تصویر بساردن
((بَ یا بِ دَ))
شخم کردن، هموار کردن زمین شخم کرده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اردنگی
تصویر اردنگی
((اُ دَ))
لگدی که با نوک پا بر کفل کسی بزنند، تیپا، ضربه با پا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سارونه
تصویر سارونه
((نَ))
درخت انگور
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ساردین
تصویر ساردین
انواع ماهی کوچک که به صورت کنسرو مصرف می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سارایی
تصویر سارایی
خالصی
فرهنگ واژه فارسی سره
طی کردنی، گذراندنی، رفتنی، تحویل دادنی، واگذاشتنی، تفویض کردنی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
هموار کردن زمین بعد از شخم زدن
فرهنگ گویش مازندرانی
قابل خوردن خوردنی
فرهنگ گویش مازندرانی