جدول جو
جدول جو

معنی سپردنی

سپردنی
آنچه باید سپرده شود، درخور سپردن، برای مثال چون جان سپردنی ست به هر صورتی که هست / در کوی عشق خوش تر و بر آستان دوست (سعدی۲ - ۳۵۹)
تصویری از سپردنی
تصویر سپردنی
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با سپردنی

سپردنی

سپردنی
چیزی که لایق سپردن باشد. (آنندراج). تفویض شدنی و هرچیز که لایق امانت باشد. (ناظم الاطباء) :
چون جان سپرد نیست بهر صورتی که هست
در کوی عشق خوشتر و بر آستان دوست.
سعدی (طیبات)
لغت نامه دهخدا

سپردگی

سپردگی
پایمالی و کوفتگی زیر پای. (ناظم الاطباء) ، حالت سفارشی بودن، سپارش. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

ساردنی

ساردنی
دولت ساردنی، شامل جزیره ساردنی و قسمتی از فرانسه و ایتالیا بود. در سال 1720 تشکیل شد و بسال 1860 با تأمین وحدت ایتالیا منحل گردید. رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود
لغت نامه دهخدا

سپردن

سپردن
طی کردن راه چیزی پیش کسی امانت گذاشتن و تسلیم کردن، تحویل دادن
سپردن
فرهنگ لغت هوشیار

سپردن

سپردن
در نوردیدن، طی کردن راه، برای مِثال وگر جان تو بسپرد راه آز / شود کار بی سود بر تو دراز (فردوسی۱ - ۹۹۴)، پایمال کردن
سپردن
فرهنگ فارسی عمید

سپردن

سپردن
چیزی را برای نگه داری به کسی دادن، تسلیم کردن، تحویل دادن، واگذاشتن، سفارش کردن
سپردن
فرهنگ فارسی عمید