جدول جو
جدول جو

معنی سارالب - جستجوی لغت در جدول جو

سارالب
قصبه ای است در فرانسه، کرسی کانتن موزل، در آرندیسمان فورباش، در کنار رود خانه سار
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مارال
تصویر مارال
(دخترانه)
آهو، غزال، زیبا، آهو، زیبا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سهراب
تصویر سهراب
(پسرانه)
سرخ روی، گلگون، شاداب، نام پسر رستم و تهمینه که در جنگ با رستم فرمانده سپاه تورانیان بود
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از جارالل
تصویر جارالل
(پسرانه)
لقب زمخشری دانشمند معروف در قرن پنجم و ششم که استاد سفیر حدیث نحو لغت و علوم بلاغی بود
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از داراب
تصویر داراب
(پسرانه)
نام پسر بهمن پادشاه کیانی و همای چهرزاد، از شخصیتهای شاهنامه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سارال
تصویر سارال
(دخترانه)
نام روستایی در نزدیکی سنندج
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پارالل
تصویر پارالل
در ژیمناستیک، دو چوب موازی افقی و نزدیک به هم که روی پایه های عمودی نصب شده اند و ورزشکاران با آن حرکات ورزشی انجام می دهند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سترلاب
تصویر سترلاب
اسطرلاب، وسیله ای به شکل چند صفحۀ مدرج برای اندازه گیری ارتفاع ستارگان و مشخص کردن مکان آن ها، سطرلاب، صلاب، سرلاب، صرلاب، اصطرلاب، استرلاب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کارطلب
تصویر کارطلب
کسی که در جستجوی شغل و کار است، خواهان کارزار، کارزار طلب، جنگ جو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سطرلاب
تصویر سطرلاب
اسطرلاب، وسیله ای به شکل چند صفحۀ مدرج برای اندازه گیری ارتفاع ستارگان و مشخص کردن مکان آن ها، صلاب، صرلاب، اصطرلاب، سرلاب، سترلاب، استرلاب
فرهنگ فارسی عمید
(زَ)
نامی است که اروپائیان در قرون وسطی به اعراب میدادند
لغت نامه دهخدا
(تُ)
شهری است در جنوب شرقی روسیه در کنار رود خانه ولگا، 518000 تن سکنه، و صنایع فلزکاری و مواد غذائی دارد
لغت نامه دهخدا
سفال شکسته، تیله، (در لهجۀ قزوین)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
پیکرتراش فرانسوی، متولد در نویون یکی از بنیادگذاران آکادمی نقاشی و مجسمه سازی فرانسه است (1592- 1660م.)
لغت نامه دهخدا
(یِ وُ)
سارایوو. شهری است در یوگوسلاوی در ایالت بوسنی هرزگوین در کنار رود خانه بوسنه و 135700 تن جمعیت دارد. در 28 ژوئن 1914 میلادی فرانسوا فردینان ولیعهد اتریش در این شهر کشته شد و همین حادثه موجب اشتعال جنگ جهانی اول (1914- 1918 میلادی). گردید
لغت نامه دهخدا
(پَ رَ / رِ)
کنایه از شجاع و بهادر. (غیاث) (آنندراج). کسی که در جستجو و تلاش کار باشد. (ناظم الاطباء). کارجو. کارخواه
لغت نامه دهخدا
(سُ طُ)
اصطرلاب. (آنندراج) (غیاث). به یونانی مخفف اسطرلاب است و آن آلتی باشد از برنج که بدان ارتفاع آفتاب گیرند. (برهان) :
سطرلاب دوری که فرزانه ساخت
بر آئین آن جام شاهانه ساخت.
فردوسی.
منجم ببام آمد از نورمی
گرفت ارتفاع سطرلابها.
منوچهری (دیوان چ دبیرسیاقی ص 5).
نسخۀطالع و احکام بقاکاصل نداشت
هم بکذاب سطرلاب مگر بازدهید.
خاقانی.
چشمۀ خورشید لطف بلکه سطرلاب روح
گوهر گنج حیات بلکه کلید کرم.
خاقانی.
رجوع به اسطرلاب و اصطرلاب و صطرلاب شود
لغت نامه دهخدا
(لِ)
مغلوب. ناتوان. ضعیف. مقابل غالب، به معنی چیره:
وگر زآنکه ناغالبی در قیاس
ز غالب تر از خویشتن درهراس.
نظامی
لغت نامه دهخدا
نام چند تن از پادشاهان دانمارک، سوئد و نروژ که از قرن نهم تا دوازدهم فرمانروایی داشتند
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان باراندوزچای بخش حومه شهرستان ارومیه واقع در 15/5 هزارگزی جنوب خاوری ارومیه و 500 گزی خاور راه شوسۀ ارومیه به مهاباد، زمین آن جلگه ای و هوای آن معتدل سالم، و آب آن از بار اندوز چای، و محصول آن غلات، انگور، توتون، چغندر و حبوبات است، 284 تن سکنه دارد که به زراعت و صنایع دستی اشتغال دارند، از صنایع دستی جوراب بافی در آن معمول است، راه شوسه دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(اِ لاه)
خدا. یزدان. اﷲ. پروردگار. رجوع به بار شود
لغت نامه دهخدا
(جَ)
دهی است از دهستان سربند پائین بخش سربند شهرستان اراک، واقع در 24 هزارگزی جنوب باختری آستانه. کوهستانی و سردسیر، و آب آن از چشمه و قنات، و محصولات آن بنشن و پنبه است، 165 تن سکنه دارد که به زراعت و گله داری اشتغال دارند. از صنایع دستی قالیچه بافی در آن معمول است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(سُ تُ)
استرلاب. اصطرلاب. صلاب. اسطرلاب. رجوع بدین کلمات شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
دستۀ چهاراسبی. (ناظم الاطباء). چاراسبه
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان خولۀ بخش شهر بابک شهرستان یزد، واقع در 18 هزارگزی خاور شهر بابک متصل به راه فیض آباد شهر بابک، جلگه ای و معتدل و مالاریائی، آب آن از قنات، و محصول آن غلات است، 399 تن سکنه دارد که به زراعت مشغولند، از صنایع دستی کرباس بافی در آن معمول است، راه فرعی دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
نام یکی از دهستانهای بخش دیواندرۀ شهرستان سنندج و در جنوب باختری آن بخش واقع شده و از طرف شمال به دهستان اوباتو، از طرف جنوب به دهستان کلاترزان بخش حومه، از طرف خاور به دهستان حسین آباد، از طرف باختر به دهستان خورخورۀ همان بخش محدود است، منطقه ای است کوهستانی بطوری که ازهر سوی به کوههای مرتفع محصور است و سرچشمۀ اصلی رود خانه معروف قزل اوزن در این دهستان از کوههای مسجد میرزا در باختر و ارتفاعات جنوبی دهستان می باشد، هوای آن سردسیر است، و زمستانی طولانی و تابستانی معتدل دارد، ارتفاع بلندترین قلۀ کوه مسجد میرزا در باختر دهستان 3050 گز و ارتفاع قلۀ واقع بین گزمل و ماریان دول 2855 گز است، زه آب دره های متعدد دهستان سارال در وسط دره بهم می پیوندد و رود خانه قزل اوزن در حدود آبادی قره غیبی از دهستان سارال میگذرد و وارد دهستان قره توره و نجف آباد شهرستان بیجار میگردد، دهستان سارال از 39 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده، و درحدود 5 هزار تن جمعیت دارد و مرکز آن آبادی ’گاوآهن تو’ یا ’گونتو’ و قراء مهم آن: شریف آباد، گلانه، حاجی موسی، هزارکانیان، دوزخ دره است، راههای دهستان مالرو است و فقط در تابستان و فصل خشکی میتوان از حسین آباد و راه به اینچوب و افراسیاب به گاوآهن تو اتومبیل برد، و از گاوآهن تو بدوزخ دره نیز پادگان ارتشی اتومبیل برده است، محصول عمده دهستان غلات، لبنیات، توتون و حبوبات است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
مغلوب چیره شده مقابل غالب: و گر زانکه ناغالبی در قیاس ز غالبتر ازخ ویشتن در هراس. (نظامی لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
کاهیده اسطرلاب سلاب سطرونیون یونانی تازی گشته آذربوی چوبک اشنان (گویش شیرازی) مخفف اسطرلاب، و ان آلتی است از برنج که بدان ارتفاع آفتاب گیرند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سترلاب
تصویر سترلاب
اسطرلاب
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی هم سویه همسوی دو چوب موازی که آنها را بطور افقی و نزدیک بهم بر پایه های عمودی نصب کنند و روی آن حرکات ورزشی انجام دهند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارائب
تصویر ارائب
خرگوشها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سطرلاب
تصویر سطرلاب
((سُ طُ))
ستاره سنج، ابزاری است که برای اندازه گیری محل و ارتفاع ستارگان و دیگر اندازه گیری های نجومی بکار می رود، صرلاب، اسطرلاب، اصطرلاب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ساتراب
تصویر ساتراب
((تْ))
والی، حاکم
فرهنگ فارسی معین
((لِ لْ))
دو چوب موازی که آن ها را به طور افقی و نزدیک به هم بر پایه های عمودی نصب کنند و روی آن حرکات ورزشی انجام دهند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سارایی
تصویر سارایی
خالصی
فرهنگ واژه فارسی سره