جدول جو
جدول جو

معنی ساراتف - جستجوی لغت در جدول جو

ساراتف
(تُ)
شهری است در جنوب شرقی روسیه در کنار رود خانه ولگا، 518000 تن سکنه، و صنایع فلزکاری و مواد غذائی دارد
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سیارات
تصویر سیارات
سیاره، هر جرم آسمانی که در مداری بیضی شکل می چرخد، از خود روشنایی ندارند و از ستارۀ خود کسب نور می کند، سیاراتی که به دور خورشید می گردند به ترتیب فاصلۀ از خورشید عبارتند از عطارد یا تیر، زهره یا ناهید، زمین، مریخ یا بهرام، مشتری یا برجیس، زحل یا کیوان، اورانوس، نپتون و پلوتون، سیار، کاروان، قافله
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خسارات
تصویر خسارات
خسارت، ضرر کردن، زیان دیدن، زیان، غرامت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاراته
تصویر کاراته
نوعی ورزش رزمی که در آن بدون هیچ سلاحی و بدون درگیر شدن، فقط با دست یا پا به یکدیگر ضربه می زنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ماراتن
تصویر ماراتن
دو، دو ماراتن، در ورزش دویدن به مسافت حدود ۴۲ کیلومتر. دراصل، نام خلیج و دهکده ای در یونان است که به گفتۀ برخی مورخان در سال ۴۹۰ قبل از میلاد در آن ناحیه جنگی میان سپاهیان ایران و یونان رخ داد و یک سرباز یونانی مسافت ۴۲ کیلومتر را دوید تا خبر فتح سربازان یونانی را به دهکدۀ ماراتن برساند
فرهنگ فارسی عمید
(یِ وُ)
سارایوو. شهری است در یوگوسلاوی در ایالت بوسنی هرزگوین در کنار رود خانه بوسنه و 135700 تن جمعیت دارد. در 28 ژوئن 1914 میلادی فرانسوا فردینان ولیعهد اتریش در این شهر کشته شد و همین حادثه موجب اشتعال جنگ جهانی اول (1914- 1918 میلادی). گردید
لغت نامه دهخدا
قصبه ای است در فرانسه، کرسی کانتن موزل، در آرندیسمان فورباش، در کنار رود خانه سار
لغت نامه دهخدا
(زَ)
نامی است که اروپائیان در قرون وسطی به اعراب میدادند
لغت نامه دهخدا
تشتگر یعنی ساعت کننده، (آنندراج از فرهنگ فرنگ)، ساعت ساز، (استینگاس)، رجوع به ساعت شود
لغت نامه دهخدا
محمود افندی صفوت (1241- 1298 هجری قمری مشهور به ساعاتی از شاعران عرب در قرن سیزدهم است. وی در جوانی به حجاز رفت و به شریف محمد بن عون، امیر مکه پیوست و در جنگهای شریف در نجد و یمن حضور داشت و آن حوادث را در شعر خود آورده است. در 1267 هجری قمری پس از عزل شریف محمد بن عون بهمراه او ابتدا به مصر و بعد به قسطنطنیه رفت. ساعاتی در نظم و نثر عربی توانا بود و با گروهی ازادبای روزگار خویش چون شیخ زین العابدین مکی و احمد افندی مناظرات و مکاتبات داشت. دیوان اشعار او چندین بار بچاپ رسید. و بهترین آن نسخه ای است که مقدمه ای از مصطفی لطفی منفلوطی دارد. رجوع به معجم المطبوعات و مجلۀ المقتطف جزء 38 ص 501 و ریحانه الادب شود
ابوالحسن مفتی، او راست: کتاب مفاتیح العلوم، (فهرست ابن ندیم)
لغت نامه دهخدا
(حِ)
جمع واژۀ ساحره. رجوع به ساحره شود
لغت نامه دهخدا
(زَ)
پیکرتراش فرانسوی، متولد در نویون یکی از بنیادگذاران آکادمی نقاشی و مجسمه سازی فرانسه است (1592- 1660م.)
لغت نامه دهخدا
(تُ)
ساراتوغه (بتلفظ ترکی) ، قصبه ای است در ممالک متحدۀ آمریکا، در ایالت نیویورک، و در 260 هزارگزی شمال شهر نیویورک و بعلت قراردادی که بسال 1777 میلادی بورگوین سردارانگلیسی درین موضع بست و استقلال آمریکا را تأمین کرد، معروف است، 13000 تن سکنه و آبهای معدنی دارد
لغت نامه دهخدا
ساروتی ترخانی، طایفه ای از ایلات ترک، از اعقاب حکام ترخان، و جزو قبائلی است که استندار جلال الدین اسکندر (731- 761) به ری و شهریار و بسال 809 هجری قمری میرزا عمر به مازنداران کوچ داد. (از ترجمه مازندران رابینو ص 202)
لغت نامه دهخدا
قوم سارمات، قبائل مختلف چادرنشینی بودند که سرزمینی بنام سارماتیه می زیستند. هردوت و هیپوکرات از مورخان قدیم تاریخ آنان را از قرن پنجم قبل از میلاد میدانند. قومی بودند کوتاه قد و فربه و سیاه چرده و با خلق و خوئی ملایم. در لشکرکشی داریوش بزرگ به سرزمین سکاها بسال 514 قبل از میلاد سارماتها باسکاها ضد داریوش اتحاد کردند و بعد با مهرداد اشکانی متحد گردیدند. در روزگار اغسطس (اگوست) امپراتور روم قلمرو آنان تا مصب رود دانوب امتداد داشت. یکی ازتیره های آنان بنام رکسلان میان دانوب و دن استقرار یافت و تیره دیگری بنام یازیگ از کوههای کارپات گذشتند و در قرن اول مسیحی در حوضۀ رودخانه های دانوب وتیس سکونت اختیار کردند. بعدها طغیان و انقلاب بردگان قوم سارمات و یازیگ را بدو شعبه سارماتهای سلطنتی و سارماتهای شخم زن تقسیم کرد. در روزگار کنستانتین کبیر امپراتور روم (306- 337 م.) 300000 تن از سارماتهای سلطنتی که با فشار رقیب از سرزمین خود رانده شده بودند بحمایت آن امپراتور در روم جای داده شدند. دو نسل بعد، سارماتهای مطیع هونها و مستهلک در آنان گردیدند. مشیرالدوله در ایران باستان گوید: ظن قوی این است که سارماتها و سکنۀ سکائیۀ قدیم یعنی، کشاورزان سکائی آریائی بوده اند. (ایران باستان ج 1 ص 617). هرودوت گوید: یونانیان یا آمازونها (زنان سکائی که مانند مردان بجنگ و شکار میرفتند و پستان راست را می بریدند تا بهتر تیر اندازند) جنگیدند و بر آنان غالب شدند. بعد این آمازونها بکشور سکاها درآمدند و پس از یکی دو جنگ دریافتند که اینان زنند و با آنها ارتباط یافتند. و چون آمازونها اخلاق زنان سکائی را نمی پسندیدند، یعنی از خانه نشینی بیزار بودند میل به جنگ و شکار داشتند شوهرانشان را تحریک کردند که از دریای آزوو بگذرند و بماوراء آن مهاجرت کنند آنان چنین کردند و مردم سارمات بوجود آمدند. حالا هم زنان سارماتی بی شوهران شان به جنگ و شکار میروند. سارماتها به زبان سکائی سخن میگویند ولی به لهجه ای که از زمان قدیم خراب شده، چه زنان آمازونی نتوانسته اند زبان سکائی را کاملاً فراگیرند. راجع به زناشوئی رسم آنان چنین است: دختری تا دشمنی نکشد شوهر نکند بعضی دختران پیر میشوند شوهر نمیکنند چه حاضر نیستند چنین کاری کنند. (ایران باستان ج 1 ص 600 و 601). کنت کورث می نویسد: ملت سکائی که همسایۀ ترکیه است از مشرق به طرف شمال انتشار یافته و چنانکه گمان میکنند همسایۀ سارماتها نیست بل جزو آنهاست. یعنی سکاها و سارماتها از یک ملت اند. (ایران باستان ج 2 ص 1708). مهرداد اشکانی با لشکری مرکب از ده هزار تن، سپاه هشتاد هزار نفری سکائی و سارماتی را در شمال کریمه و جنوب روسیۀ کنونی شکست داد. (ایران باستان ج 3 ص 2137- 2138 و 2282). نویسندگان عهد قدیم غالبا سه قوم را در پشت کوههای قفقاز نام میبرند: آلاتها، سارماتها و سکاها. (ایران باستان ج 3 ص 2460)
لغت نامه دهخدا
نام ناحیه ای از متصرفات حکومت هخامنشی است، در یکی از کتیبه های داریوش آمده: ’این چیتر تخم است که دروغ گفت، چنین گفت: من شاه سارگارتیم از دودمان هووخشتر’، رجوع به ایران باستان ج 2 ص 1577 و ساگاتی در این لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
(رِ)
جمع واژۀ سارقه. رجوع به سارق و سارقه شود
لغت نامه دهخدا
(فِ)
جمع واژۀ سافره. رجوع به سافره شود
لغت نامه دهخدا
(رِ تَ)
نام یکی از قصبات کهن فنیقی واقع در ساحل سوریه میان صیدا و صور، و امروز بر جای آن دهکده ای بنام سرقند واقع است. (از قاموس الاعلام ترکی). رجوع به سارفه شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
قصبه و بندری است در ژاپن در کرانۀ شمالی جزیره نیپون در ایالت ’اوغو’ در مصب نهر ’ساقاته غاوه’. (از قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(ءِ)
جمع واژۀ سائره. رجوع به سائره شود، سیّارات. ستارگان گردنده:
بنگر بسائرات فلک راکه بر فلک
ایشان ز حضرت ملک العرش لشکرند.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
سکتو، قصبه ای است در سودان و در کنار نهری که به رود خانه نیجر میریزد و دو مسجد بزرگ و یک کاخ مخصوص حکمران دارد، این قصبه در اوایل قرن سیزدهم هجری بدست عثمان ذلفود رئیس قبیلۀ فلانه که حکومتی تشکیل داده بود احداث شد و پایتخت قرار گرفت، (از قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(خِ)
جمع واژۀ خسارت است. رجوع به خسارت شود
لغت نامه دهخدا
نام گودالی در آتن که آتنی ها سفرای داریوش را که بدانجا گسیل کرده بود تا برای او آب و خاک بیاورند، افکندند و گفتند در آنجا برای شاه خاک خواهید یافت و هم آب، (از ایران باستان ج 1 ص 753)
لغت نامه دهخدا
منسوب به کارات
لغت نامه دهخدا
جمع سیار، جمع سیاره، گدان مونث سیار، کوکبی که گرد آفتاب یا کوکب دیگر گردد و از آن کسب نور کند جمع سیارات سیارگان سیاره ها. توضیح در منظومه شمسی ما 9 سیاره است: عطارد زهره زمین مریخ مشتری زحل اورانوس نپتون پلتون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خسارات
تصویر خسارات
جمع خسارت
فرهنگ لغت هوشیار
جمع سائره، گردندگان ستارگان گردنده جمع سایره، سیارات ستارگان گردنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سایرات
تصویر سایرات
جمع سایره، سیارات ستارگان گردنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساترات
تصویر ساترات
جمع ساتره، پوشانندگان مونث ساتر پوشاننده پنهان کننده جمع ساترات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساحرات
تصویر ساحرات
مونث ساحر زن جادوگر جمع ساحرات سواحر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساعاتی
تصویر ساعاتی
منسوب به ساعت، ساعت ساز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سافرات
تصویر سافرات
جمع سافره، راهیان مونث سافر، صاحبان سفر: قوم سافره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاراته
تصویر کاراته
((تِ))
فن ضربه زدن، نوعی از ورزش های رزمی دفاعی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سارایی
تصویر سارایی
خالصی
فرهنگ واژه فارسی سره