- ساختیان
- پوست بز دباغی شده
معنی ساختیان - جستجوی لغت در جدول جو
- ساختیان
- تیماج، پوست دباغی شدۀ بز، اپرنداخ، پرندخ، پرنداخ، گوزگانی، پرانداخ، کوزکانی، لکا، سختیان
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بنا، عمارت، معماری، شکل، ترکیب
بنا، عمارت، ساختن، بنا کردن، طرز ساخت
دشمنیاری
پارسی تازی گشته سختیان پوست بز پردازیده پوست بز دباغی شده
تیماج، پوست دباغی شدۀ بز، پرندخ، گوزگانی، لکا، کوزکانی، پرنداخ، پرانداخ، ساختیان، اپرنداخ
نام تیره ای از گیاهان تک لپه که دارای گونه های متعدد میباشد. گیاهان این تیره اکثر زمینی هستند و بعضی هم مانند اختر هندی مصرف دارویی دارند و از ساقه زیر زمینی بعضی گونه های اختر نوعی نشاسته بنام میگیرند که سهل الهضم است و بیشتر مصرف دارویی دارد
فرو نشستن آماس
بنای مرتفعی که در قلعه سازند، قلعه ای که در آن اسلحه و ابزار جنگی ذخیره کنند
قلعۀ مخصوص نگهداری ابزار جنگی
بزرگ منشی و گردنکشی کردن
گزیدن، گزین کردن
اخته، اسب خایه کشیده
اندوختن، پول اندوختن، راز اندوزی راز پوشی، میان بررفتن
دول بریدن خروسه بری
چاره داری، توانایی
استراکچر
ابیشه گری (ابیشه جاسوس)، گزیده خریدن، پسادستی (نسیه خریدن)
بودن، هست شدن، اندوهزدگی
سالها، جمع واژۀ سال برای مثال چنان زی کزآن زیستن سالیان / تو را سود و کس را نباشد زیان (نظامی۵ - ۷۸۰)
تکبر کردن، گردنکشی و بزرگ منشی کردن، خرامیدن و با جاه و جلال راه رفتن، خیال کردن
مقابل جبر، آزادی انسان در انجام دادن کاری یا ترک آن، برای مثال اینکه گویی این کنم یا آن کنم / این دلیل اختیار است ای صنم (مولوی - ۷۹۶) ، غیر حق را گر نباشد اختیار / خشم چون می آیدت بر جرم دار؟ (مولوی - ۷۹۷)
در تصوف ترجیح دادن ارادۀ حق بر ارادۀ خود به وسیلۀ سالک،
انتخاب کردن، برگزیدن،
در علم نجوم انتخاب زمان مناسب برای انجام کاری با استفاده از منازل قمر
اختیار دادن: آزادی دادن به کسی جهت برگزیدن چیزی یا انجام دادن کاری، مختار کردن
اختیار داشتن: آزاد بودن در انجام دادن کاری، مختار بودن
اختیار کردن: انتخاب کردن، برگزیدن، برای مثال گر تو را در بهشت باشد جای / دیگران دوزخ اختیار کنند (سعدی - ۱۴۰)
در تصوف ترجیح دادن ارادۀ حق بر ارادۀ خود به وسیلۀ سالک،
انتخاب کردن، برگزیدن،
در علم نجوم انتخاب زمان مناسب برای انجام کاری با استفاده از منازل قمر
اختیار دادن: آزادی دادن به کسی جهت برگزیدن چیزی یا انجام دادن کاری، مختار کردن
اختیار داشتن: آزاد بودن در انجام دادن کاری، مختار بودن
اختیار کردن: انتخاب کردن، برگزیدن،
چگونگی ساختمان چیزی، ترتیب اجزا و بخش های یک جسم
آخریان، برای مثال چون می دهی مرا تو عطاهای به گزین / جز به گزین چه آرمت از اخریان شکر (کمال الدین اسماعیل - ۸۷)
Structure
структура
Struktur