- سابع
- هفتم هفتم هفتمین: فلک سابع
معنی سابع - جستجوی لغت در جدول جو
- سابع ((بِ))
- هفتم، هفتمین
- سابع
- هفتم، هفتمین
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مونث سابع جمع سابعات، شش یک عشر سادسه 60، 1 سادسه و هر سابعه به 60 ثامنه تقسیم میشود جمع سوابع
هفتمین هفتمین بار (واژه های فارسی) هفتم هفتمین بار ماده (موضوع) هفتم
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
مربوط به گذشته، پیشین، مقدم، پیشی گیرنده، سبقت گیرنده، نام چندتن از شخصیتهای تاریخی از جمله نام یکی از اصحاب پیامبر (ص)
پیرو، پردازه
پیشین
چهارم:) در درجه رابع قرار دارد . (، چهارم بار بچهارم رابعا. چهارم، چهارمین بار
بیگانه مرد، آواره
باران نیک
پیشین، پیشی گیرنده
دراز، بسنده، دراز نره
ترکی شهربان
شمشیر، تیغ
شناور، شناگر، مرد شنا کننده
تابان درخشان، بلند افراشته، پراکنده تابان درخشان، آشکار هویدا، افراشته افراخته بلند، پراکنده منتشر
آهنگین گوی، راست سخن بی رودرواسی، نیکو روی نکو
دشگویان گروهی که در زمان علی علیه السلام نیز ابوبکر و عمر را دشنام می دادند (فضل بن شادان نیشابوری)
شنونده، شنوا
فخر کردن، فخر نمودن
میرنده، بیکار بیکاره
مطیع، خادم، فرمانبردار، پیرو، چاکر، پس رو
پیرو، پیروی کننده، دنبال کننده، مطیع، هر یک از مسلمانانی که صحابی را دیده و از آنان پیروی کرده باشد، تابعی، کنایه از تحت تاثیر
شنا کننده، شناور، تندرونده، تندرو، اسب تندرو، چارگامه، ره انجام، چهارگامه، شولک، بالاد، گام زن، براق، سابح، سیس، بادرفتار، بوز
مهرزن، سجیه، خوی، سرشت، طبع کننده، چاپ کننده
سبع ها، جانوران درنده، ددها، جمع واژۀ سبع
شنونده، ویژگی آنکه صدایی یا سخنی را می شنود، گوش دهنده
برآینده، برافراشته، درخشنده، درخشان، تابان، دمنده، دمیده، پراکنده، آشکار
تیز رفتار: اسپ، گردن پیچان یکسو رو: اسپ
چاپ کننده انگشتری، خاتم
تاسه زده
((بِ))
فرهنگ فارسی معین
پس رو، پیرو، فرمان بردار، مطیع، در ریاضی هرگاه میان دو تغییرپذیر چنان بستگی وجود داشته باشد که تغییر یکی در دیگری تغییری پدید آورد، نخستین را متغیر اصلی و دومی را متغیر تابع یا «تابع» گویند
تابان، برافراشته، آشکار، پراکنده