جدول جو
جدول جو

معنی سابری - جستجوی لغت در جدول جو

سابری
پارسی تازی گشته شاپوری: گونه ای جامه ابریشمین گرانمایه، زره ریز بافت، گیاه نازک و نیکو، بهترین گونه خرما نوعی جامه ابریشمین تنک و گرانمایه
فرهنگ لغت هوشیار
سابری
از مردم سابور، مربوط به سابور، برای مثال ناگه آمد بانگ کوس سابری از سیّرا / راست گویی بود نالان بر تن او زار زار (مسعودسعد - ۱۶۳)، نوعی جامۀ ابریشمی لطیف، زره محکم ریزبافت، نوعی خرمای لطیف
تصویری از سابری
تصویر سابری
فرهنگ فارسی عمید
سابری
((بِ))
نوعی جامه ابریشمی لطیف و گرانمایه، هر چیز نازک
تصویری از سابری
تصویر سابری
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

پوست اسب یا خر که دباغی شده باشد کیمخت، تیماج. یا ساغری سوخته. قسمی چرم گرانبها که کتابهای نفیس را در قدیم بدان جلد میکردند، فاصله از دم تا مقعد اسب کفل اسب، قسمی کفش مخصوص علمای روحانی و طلاب بی پشت پاشنه و با پاشنه بلند چرمی و کبود رنگ، نوعی قماش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساغری
تصویر ساغری
چرمی که از پوست کفل خر ساخته میشود و رویش است ناهموار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سابقی
تصویر سابقی
پرن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساحری
تصویر ساحری
جادوگری کتیکی عمل ساحر جادوگری سحر
فرهنگ لغت هوشیار
مغولی شاگردانه (انعام)، باژ باج، ره آورد پیشکش انعامی که در ازای خدمت دهند، باج و خراج، هدیه
فرهنگ لغت هوشیار
از مردم سامر یا سامره و آن که در زمان موسی گوساله سخنگو را ساخت از آن جاست منسوب به سامره، از مردم سامره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سباری
تصویر سباری
ساق جوشه گندم یا جو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ستبری
تصویر ستبری
گندگی درشتی کلفتی، سفتی غلضت، فربهی چاقی
فرهنگ لغت هوشیار
شکیبایی، نام سراینده ای شکیبایی شکیب تاب و توان در تحمل رنج و مشقت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ستبری
تصویر ستبری
گندگی، کلفتی، ستبر بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ساوری
تصویر ساوری
باج وساو که از مردم می گرفتند، آنچه به رسم هدیه وپیشکش یا در ازای خدمت دریافت می کرده اند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ساغری
تصویر ساغری
پوست کفل اسب و خر، پوست اسب یا الاغ که دباغی شده باشد، کیمخت، چسته، زرغب، سغری
کفل اسب، نوعی کفش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سابوری
تصویر سابوری
سابری، از مردم سابور، مربوط به سابور، نوعی جامۀ ابریشمی لطیف، زره محکم ریزبافت، نوعی خرمای لطیف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ساغری
تصویر ساغری
پوست دباغی شده اسب یا خر، پوست کفل اسب یا خر، نوعی کفش که طلاب پوشند، سغری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ساحری
تصویر ساحری
((حِ))
جادوگری، سحر کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ساوری
تصویر ساوری
((وَ))
باج و خراج
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ستبری
تصویر ستبری
بزرگی، درشتی، محکمی، فربهی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سامری
تصویر سامری
از مردم سامره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ابری
تصویر ابری
منسوب است به آسمان ابری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساری
تصویر ساری
اثر کننده و در رونده به همه اجزای چیزی، سرایت کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سابر
تصویر سابر
شمشیر، تیغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابری
تصویر ابری
ویژگی آسمان پوشیده از ابر مثلاً هوای ابری، ابرمانند، چیزی که از ابر ساخته شده باشد مثلاً تشک ابری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ساری
تصویر ساری
روان، جاری، سرایت کننده، نفوذ کننده
در پزشکی مرضی که از کسی به کس دیگر برسد، واگیردار
نوعی سار کوچک و خوش آواز با پرهای سیاه و خال های سفید که کمی بزرگ تر از سارهای ملخ خوار است، برای مثال ز بلبل سرود خوش، ز صلصل نوای نغز / ز ساری حدیث خوب، ز قمری خروش زار (فرخی - ۱۴۵)
سار، شاره، شار،
دستار بزرگ و نازک که مردان هندی دور سر می بندند
تکۀ پارچۀ لطیف به عرض یک متر یا بیشتر و به طول شش یا هفت متر که زنان هندی یک سر آن را به کمر می بندند، قسمت پایین آن به شکل دامن از کمر به پایین را می پوشاند و قسمت دیگرش را دور سینه می پیچند و دنبالۀ آن را روی شانه یا روی سر خود می اندازند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ابری
تصویر ابری
((اَ))
پوشیده از ابر، با نقشی چون موج آب یا ابرهای بریده از یکدیگر، کاغذ ابری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ساری
تصویر ساری
سرایت کننده، رونده در شب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ساری
تصویر ساری
نوعی لباس لطیف و بلند که زنان هندوستان و پاکستان پوشند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ساری
تصویر ساری
پرنده ای است کوچک و خوش آواز، دارای پرهای سیاه و خال های سفید
فرهنگ فارسی معین
شمشیری به طول ۱۰۵ سانتی متر و وزن ۵۰۰گرم که طول تیغۀ آن ۸۸ سانتی متر است، رشته ای در شمشیربازی که ضربه های آن در قسمت های بالای بدن قابل قبول است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ابری
تصویر ابری
Cloudy, Overcast
دیکشنری فارسی به انگلیسی
хмарний , похмурий
دیکشنری فارسی به اوکراینی